۱۳۹۲-۱۱-۰۱

‫قسمت یازدهم:ایمیل کورش کبیر

‫قسمت یازدهم:ایمیل کورش کبیر



‫درود
‫کجا بودیم ؟
‫آه یادمان آمد . پیش آقای سپهری بودیم و ایشان در مورد اتاقکهایی که در جهنم نصب شده بود توضیح میدادند .
‫این پابلیشر هم برای ما حواس نمیگذارد .هفتهءپیش گفتیم بیا ایمیل مارا بزن ،با پر رویی وچشم سفیدی برای ما نوشت:تصدقت گردم این هفته مسافرم باشد برای هفتهءبعد .
‫حالا ببین ؟این هم برای ما ناز میکند.ما که اهل حرف نامربوط و زشت زدن نیستیم اما اگر همین صادق تپل جای ما بود به پابلیشر میگفت:مردک ،از کی تاحالا بادمجان خودشو قاطی لباس شخصی ها کرده؟مردک برای ما ناز میکنی؟کلاس همایونی مارا پایین میاوری ؟بدهم پ....
‫بگذریم ،ما که مثل صادق خان اهل اینگونه ادبیات کلاس پایینی نیستیم ،پس تصمیم گرفتیم بطور کلی بی خیال ایمیل شویم . اصلاً به ما چه مربوط ،هر چه شد ،شد . تا حالا که خواب بودیم شما بیدارمان کردید .از این ببعد هم میخوابیم تاروز قیامت .آن وقت میبینیم چه دست گلی به آب داده اید ویکی میزنیم تو سر خودمان و یکی هم توی سر شما .
‫خلاصه که حسابی قهر همایونی کردیم . تا اینکه چندروز پیش باز ایمیلی از پابلیشر گرفتیم که نوشته بود :قربانت گردم ،من آماده ام .
‫ماهم نوشتیم ،هروقت آماده بودی بیایی به برزخ و عزرائیل یک وجبی ات ایستاده بود ایمیل بده و خبرمان کن تا بیاییم پیشواز وحسابی به خدمتت برسیم .تا آن زمان نه ایمیلی بده و نه اسم مارا بیاور .
‫باز ایمیل پشت ایمیل فرستاد و انقدر ضجه مویه زد والتماس کرد که حسابش از دستمان در رفته.
آه،‫چه کنیم که این دل همایونی ما از پوست پیاز هم نازک تراست ،باکمی عشوه و شرط و شروط تقاضای پابلیشر را قبول کردیم . اما تذکر دادیم که اگر بار دیگر برای ما ناز بیاید و حرفی روی حرف ما بزند بلایی به سرش بیاوریم که آن سرش ناپیدا باشد .
‫خلاصه که قرار شد ادامهءماجرا را برای شما بفرستیم .
‫−−−−−−−−
‫بله ،میگفتیم.با سهراب خان سپهری صحبت میکردیم و ایشان در مورد اتاقکها یی که برای عذاب جهنمیان ساخته شده بود توضیح میدادند .تا آنجا که اتاقک مرلین مونرو را نشان داد و تازه فهمیدیم ،مرلین مونروی مادرمرده باید تا ابد با جنتی در این اتاق سرکند.
‫جمشید شاه با تعجب گفت:خوب جناب سپهری ،این کار شاید باعث عذاب مرلین مونرو شود اما جنتی که تا ابد عشق و حال میکند!!!اون جنتی ای که من شنیده ام خیلی گناهکار است ،پس تکلیف او چه میشود؟
‫جناب سهراب سپهری به فکر فرورفت و پس از مدتی ناگهان گفت:بهتراست از یکی از این دربانهای جهنم بپرسیم . سپس روکرد به یکی از نگهبانان جهنم که درحال نصب دودکش بالای اتاقک بود و گفت:خداقوت اوس ریزقابیل.
نگهبان جهنم عرق پیشانیش را پاک کرد و بالبخند به سهراب سپهری نگاه کرد و گفت:به جناب آقای سپهری . باز هم شمایید؟حیف نیست با آنهمه زیبایی و طراوتی که در بخش بهشت برزخ هست،اینجا بیایید و اوقاتتان را صرف نقاشی از این موجودات بی خاصیت و معصیتکار کنید؟
‫آقا سهراب خنده ای کردند و گفتند:جناب ریزقابیل ما هم انسانیم دیگر. بشر هرچیز که ندارد و هرجا که نیست کنجکاوش میکند .
‫نگهبان گفت:درهرصورت از ما گفتن بود . برای دیدن این نکبتها تا ابد وقت دارید .
‫سهراب باز خندید و گفت چشم ،گفتهءشما را بخاطر میسپارم ،اما دوستانم از شما سوالی داشتند اگر وقت داشته باشید و لطف کنید وپاسخ بدهید از شما سپاسگزار خواهیم شد .
‫نگهبان با رویی خوش جلو آمد و با ما دست داد و احوالپرسی کرد و سپس گفت:بفرمایید در ۱۰−۲۰ قدم آنطرف تر یک اتاق نسبتاً زیبایی هست مخصوص نگهبانان این بخش . بفرمایید خواهش میکنم
‫رفتیم و نشستیم ،نگهبان گفت:ببخشید وسائل پذیرایی کم است الان میگویم نوشابه از بهشت بیاورند ،گازدارباشد یا بی گاز؟
‫همگی پس از سپاس فراوان گفتیم گاز دار
‫پرسید نوشابهءشهد و عسل بی شکر باشد یا عسل طبیعی نهر بهشت؟
‫من و داریوش و جناب حافظ گفتیم عسل طبیعی و جمشید و سهراب سپهری گفتند نوشابهءشهد عسل بی شکر
‫چند لحظه ای طول نکشید که نوشابه هارا آوردند .نگهبان با لبخند پرسید خوب سوالتان چیست؟
‫سهراب گفت راستش من ودوستان در این فکریم که آن اتاقی که برای عذاب مرلین مونرو تهیه شده ،اگرقرارباشد جنتی واردش بشود پس عذاب خودجنتی چه میشود ؟مگر میشود مرلین مونرو تا ابد عذاب بکشد و جنتی لذت ببرد .
‫نگهبان جهنم قاه قاه شروع کرد به خندیدن .حالا نخند کی بخند .
‫باتعجب منتظر ماندیم تا خنده اش تمام شود .
‫بعد از چندلحظه که خنده اش کمی آهسته تر شد به تک تک ما نگاهی کرد و گفت:پس سوال شما این است؟
‫گفتیم بله
‫گفت:بسیار خوب نوشابه هارا بخورید تا بعد به شما پاسخ سوالتان را بگویم
‫ما که عجله داشتیم تا هرچه سریعتر به منزل فردوسی برسیم گفتیم ،خیلی سپاسگزاریم ،در منزل جناب فردوسی وقت برای نوشیدن هست شما اگر لطف کنید و جواب بدهید ممنون میشویم .
‫نگهبان باز خندید و گفت:بسیارخوب اما قبل از آنکه جواب شمارا بگویم ،به چند سوال پاسخ دهید
‫گفتیم بفرمایید
‫نگهبان گفت:چه چیز نوشابهء شمارا در شیشه اش نگه داشته؟
‫متوجه نشدیم و حیران به نگهبان خیره شدیم
‫گویا فهمید . باز خندید و گفت:اگر ته شیشهءشما سوراخ داشته باشد چه میشود؟
‫باتعجب گفتیم:خوب،نوشابه زمین میریزد ،چطور مگه ؟
‫نگهبان خنده کنان برخاست وگفت:همراه من بیایید
‫همراهش رفتیم . مارا تا دم مرز دوزخ برد و سپس به یکی از کارگران جهنم گفت:اوس غلام لطف کن آن اتاقک مخصوص مرلین مونرو را با جرثقیل بیاور اینجا .بازدیدکننده داریم ،لباس ضد آتش ندارند .
‫کارگر اتاقک را آورد .واردش شدیم . اتاقی بود با یک تختخواب و میزی که رویش پربود از بطری های شراب بهشت .تعجبمان بیشتر شد جمشید پرسید:مگر اینجا شراب بهشت هم سرو میشود؟
‫نگهبان باز قاه قاه خندید و گفت:البته که میشود ،ولی یک فرقی دارد
‫پرسیدیم چه فرقی؟
‫گفت:فرقش در سوراخ زیر بطریست .مجرم هرگاه که از گرما وتشنگی به این بطری نگاه کند درونش پراز شراب بهشتی میبیند ولی به محض نزدیک شدن به آن شراب از سوراخ شیشه بیرون میریزد و بخار میشود
‫درحقیقت اینها بطری با سوراخ هوشمندهستند با بینهایت گیگا بایت حافظه .
‫داریوش پرسید پس تکلیف مرلین مونرو چه میشود؟ سوال ما این بود که این مردک ،جنتی چرا باید حال و هول کند
‫نگهبان که انگار معذب شده بود و خجالت میکشید با خودش کلنجار رفت و به آهستگی گفت:راستش ...راستش ...راستش قابلیت خانم مرلین مونرو برعکس بطریهاست
‫داریوش پرسید :یعنی چه؟
‫نگهبان باز سرافکنده و خجل اما خنده برلب گفت:یعنی بطری ها هنگام ضرورت نباید سوراخ باشند اما اینجا برای عذاب مجرم سوراخند . ولی خانم مونر هم هنگام ضرورت مجرم فاقد ....فاقد ...فاقد
‫فهمیدیم چه میخواهد بگوید ،طفلک جنتی چه عذابی خواهد کشید .بطریها با سوراخند و خانم مونرو بی .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...