۱۳۹۲-۱۰-۲۵

قسمت پنجم:ایمیل کورش کبیر

قسمت پنجم:ایمیل کورش کبیر



‫درود .
‫همانطور که میدانید ما کورش شاه ایران زمینیم . نه معجزه میکنیم ،نه مراد میدهیم ،نه بخت دختران ترشیده را باز میکنیم و نه سر کچل آقایان را با ورد پرپشت میکنیم .فقط یک پادشاهی بودیم که به کشورمان حال دادیم .همین و بس .
‫حرف و حدیث زیادی هم از ما نمانده جز همان کتیبه که میگویند بلأخره به ایران برگشته .راستی شنیده ایم که میگویند این کتیبه آن کتیبه ای نیست که ما مرقوم فرمودیم . میگویند تقلبیست .
چیز عجیبیست ها . ،ماهمان روز اول که این خبررا شنیدیم از تعجب ماتمان برد .
به اصرافیل گفتیم:مگر اینها کتیبه را هم جعل میکنند؟از روح امواتی که به برزخ می آیند شنیده بودم که طلا ،نقره و یا اجناس تقلبی فروخته بودند اما نمیدانستیم کتیبهءتقلبی میاورند و سخنان ماراهم جعل میکنند.آخر با عالم ارواح چکار دارند؟
‫خندید و گفت:*جناب کورش ،شما مردم روی زمین را نمیشناسید ،اینها اصل تقلبشان در مورد اموات است تا زندگان. طلا و نقرهءبدل و تقلبی جزو کلاهبرداریهای پیش پا افتادهء مردم روی زمین است .بقول آقای شکسپیر ،کار آماتورهاست .
‫این خلایق از جعل حدیث و روایت گرفته تا ساخت و ساز امامزاده و مکان متبرکه ،همه رقم در کار تقلبکاری هستند . برای اینکه به مقصدشان برسند یک احادیثی میسازند که جبرئیل هم انگشت به دهان میماند .همین چندروز پیش حدیثی در مورد تکفیر یک قوم جعل کرده بودند تا بتوانند سرشان را زیر آب کنند . پیامبرو امامشان خیلی ناراحت بودند ومیگفتند:به حضرت عباس ،از خودشان درمیاورند ،ما کی چنین حرفی زدیم؟
جبرئیل گفت:قربان ،حضرت عباس به شما اقتدا میکند احتیاجی نیست به ایشان قسم بخورید ،ما حرف شمارا قبول داریم واین حقه بازهارا میشناسی‫م.
‫چند وقت پیش هم یک کشیشی ادعا کرده بود که درخواب حضرت عیسی را دیده و به این بهانه یک قانون جدیدی از خودش دراورده بود ،از روح القدس جویا شدیم گفت:طبق آخرین مکالمه ای که با حضرت عیسی داشتم ایشان به صراحت سخنان کشیش را تکذیب کردند وگفتند به ابوالفضل اگر من به خواب این شخص رفته باشم ،مگر آدم قحط است؟
‫پرسیدیم:ایشان دیگر چرا به ابوالفضل قسم میخورند ؟روح القدس گفت:از بس مردم این قسم را خورده اند خود بخود ورد زبان همه شده.
در هرحال جناب کورش کبیر ، این جعل و تقلب امری روزمرّه برای مردم روی زمین بحساب می آید*
‫خلاصه اصرافیل با این حرفها آب پاکی را روی دست ما ریخت .
راستش کمی هم ترسیدیم ،گفتیم نکند این پابلیشر جونم مرگ شده از قول ما حرفی،سخنی ،چیزی بگوید که شر بپا کند ،یا نکند مخ کسی را بزند ،مثلاًبگوید :کورش کبیر فرموده اند که اگر میخواهی خوشبخت شوی سور وسات عیش مارا فراهم کن یا الکی بگوید مارا بخواب دیده و جماعت پشت نت نشین را تیغ بزند و مثل تلویزیونهای ۲۴ ساعته تله تان بگذارد و پولی بجیب بزند.
‫به همین جهت ایمیلی فرستادیم و حسابی تهدیدش کردیم که از این غلطها نکند .
دیری نگذشت که جواب ایمیلش آمد که: قربان خاک پای همایونیت گردم، بخت ما اگر بخت بود چیز خر درخت بود
‫نفهمیدیم منظورش چیست‌ دوباره ایمیلی فرستادیم و او نیز بی درنگ پاسخ داد که:
‫فدایت گردم ، تقلب و جعل ،استعداد میخواهد و شانس که این حقیر از داشتن هردو عاجزم .از بخت بد نه تنها کسی چیزی به این حقیر نداده بلکه هرکس هرچیز میخواهد به ما اصرار میکند که از شما درخواست کنیم .از پیش بینی شمارهءلاتاری تا پرسشهایی در مورد زن یا شوهر آینده . من گردن شکسته نه تنها سخنان شمارا جعل نمیکنم بلکه پس از copyوpasteکردن تا چند ساعتی در نت آفتابی نمیشوم تا آبها از آسیا بیفتد .
‫دلمان از سخنانش قرص وخاطرمان جمع شد . خوب حال برویم سراغ ادامهء سخنان قسمت قبل ایمیلمان . کجا بودیم؟......آها آنجا بودیم که همراه داریوش کبیر از کنار مناظر زیبای جهنم بسمت منزل جناب حافظ میرفتیم
‫−−−−−−−−
‫پس از اتفاقی که در کنار جهنم افتاد و آن مردی که تازه به جمع اموات پیوسته بود را دیدیم که عزرائیل میبرد ،دوباره بسمت منزل حافظ براه افتادیم .
‫مدتی سکوت کرده بودیم که یکهو داریوش کبیر برای آنکه سکوت را بشکند به فرشته ای که مارا با خود میبرد گفت:اما طفلک جناب عزرائیل هم کار پر دردسری دارندها .
‫فرشته سرش را به علامت تأسف تکان داد و چیزی نگفت
‫دوباره داریوش کبیر گفت:چرا کسی جایگزین ایشان نمیشود ؟یاحداقل چندنفر دستیاری چیزی ، خوب این کارسختیست که هرساعت و دقیقه مدام بین زمین و برزخ در رفت وآمد باشند
‫فرشته بازبا تأسف نفس عمیقی کشید و گفت:ای آقا ،شمافکر میکنید فرشتگان دیگر بیکارند که ایشان کمک کنند ؟
همین پریروز بود که جبرئیل میگفت نصف بهشت را نساخته که مصالح تمام شده .
پرسیدیم چی کم و کسر است؟ گفت برای نهرهای عسل و شیر ،مواد کافی در دست نیست و درختهای سر به عرش کشیده هم خوب آبیاری نشدند و میوه هاشان در شرف پلاسیدگیست . تازه سیستم فرمانبرش هم کمی دچار اختلال شده و خوب فرمان نمیبرد .
‫پرسیدیم :سیستم فرمانبر دیگر چیست ؟
‫گفت:مثلاً شما در بهشت یک سیبی روی درخت میبینی و دلت میخواهد بخوری ،بجای اینکه از درخت بالا بروید ،شاخه خودش خم میشود و به شما سیب راتقدیم میکند .این سیستم هنوز خوب نصب نشده .
‫گفتیم خوب کی درست میشود؟
‫باتردید لبی ورچید و گفت:نمیدانم قربان آخر ورژن آزمایشیست باید رویش کار کند جبرئیل .خلاصه که میخواستم بگویم که ،فرشتگان دیگر هم هزارویک مشغله دارند وکسی بیکار نیست که به عزرائیل کمک کند .
ناگهان دیدیم که در ضلع شمالی جهنم یعنی دقیقاً روبروی دروازهءدوزخ یک عده جمعند و یک شخصی،قشقرق بپاکرده و سرشان عربده میزند.
‫پرسیدیم چه خبر شده؟این کیست که انقدر عصبانیست
‫فرشته گفت:نمیشناسیدش؟
‫گفتیم،خیر،از کجا بشناسیمش ؟
‫گفت:شیطان است دیگر ،طفلک برای این هم اعصاب نمانده
‫باتعجب گفتیم ،شیطان؟همان اهریمن ملعون؟میتوانید یک نیش ترمزی بزنید تا ما ببینیم چه خبر است؟
‫فرشته رفت و کنار جمعیت پارک کرد.با تعجب بیرون آمدیم .
‫شیطان همچنان عربده میزد و هیاهو میکرد .فرشته بلند گفت:خدا قوت اوس ابلیس ، نبینیم پکر باشی ،چه شده؟
‫شیطان ناگهان چشمش به فرشته افتاد ،بر اعصابش مسلط شد و آهسته در حالی که اخم بر ابرو داشت بما نزدیک شد . سلام و احوالپرسی کرد .فرشته دوباره پرسید.
‫چه شده ملعون جان؟
‫شیطان آهی کشید و باحرص گفت:تا دردنیا بودند حرف آدم توی سرشان نمیرفت اینجا هم حرف ما بگوششان نمیرود . هزاربار گفتم هیزم هارا وسط دوزخ بریزید باز میبینم از تنبلی هیزمهارا کنار دوزخ پخش کرده اند . هرچه پیت قیر داغ و سوخت جهنم بودراهم گذاشته اند کنار دوزخ ،میگویم از جهت ایمنی خطر دارد اما کو گوش شنوا .
‫فرشته گفت :اوقاتت را تلخ نکن حالا ،یاد میگیرند ،اینکه غصه ندارد .
‫شیطان گفت:آآخه فقط اینها که نیست عزیز من .سقف جهنم ترک برداشته ،دخمه ها رطوبت دارد جلوی سوزش و گرمای آتش را میگیرد ،زنجیر های جهنم بنجل است.....واااای ....وااای ...وای از دست اینها .از روز اول هم دودل بودم که کار ساخت و ساز جهنم را دست پیمانکار ایرانی ندهم ها .
‫فرشته پرسید :خوب چرا با اینها قرارداد بستی ؟
‫شیطان با خشم گفت:این ملای بی همه چیز ...چی بود اسمش؟؟آها صادق خان . همین صادق خان زیر پایم نشست و گفت با اینها قرارداد ببند ،طلبه های خودم بودند ،چم وخم جهنم سازی را فوت آبند . ای بر ....چه بگویم؟
‫فرشته آهی کشید و گفت :ابلیس جان ،روز اول اگر سجده کرده بودی نه مارا بزحمت می انداختی نه خودت را
‫ابلیس یکهو مثل اسپند روی آتش با عصبانیت پرید و گفت:به اینها؟به اینها سجده کنم ؟عمراً.دستهایشان را دیده ای ؟ مثل دست نوزاداست ،از بس دست به سیاه و سفید نزده اند .همش یا میگویند ما طلبه ایم ،ما خاخامیم ،ما کشیشیم ما کوفتیم مازهرماریم وکار بلدنیستیم.با شلاق هم آدم نمیشوند .
ناگهان ‫داریوش کبیر گفت:ای اهریمن پلید انقدر بد مردم نگو ،خودت باعث تمام فجایعی ،گناه تو کم نیست
‫شیطان با قیافه ای مظلوم گفت:گناه؟گناهم چه بود ؟جز اینکه گفتم بجز خدا به کس دیگری سجده نمیکنم ؟به مردم نگاه کنید ،،، برای هر چیز بی مقدار جلوی هرکس و ناکس تعظیم و سجده میکنند ،تازه برای نافرمانی که کردم هم خودم با دست خودم برای خودم جهنم را میسازم .این بی خاصیتها که عرضهءجهنم ساختن را هم ندارند
‫ماهم که عصبانی شده بودیم گفتیم:ملعون انقدر مظلوم نمایی نکن ،این تویی که مردم را فریب میدهی این تویی که وادارشان....
‫میان حرف ما پرید و گفت:بله ،بله حرف شما قبول ،اینهم از حماقت مردم است که که اینهمه پند و اندرز را فراموش میکنند و فقط به حرف من گوش میدهند . تازه من اگر مردم را اغفال میکنم ،اگر به دورغگویی و غیبت و امر خلاف دعوتشان میکنم ،تازه جهنم ما می ارزد به آن کهریزک....چی گم آخه جناب کورش؟
حداقل مثل آخوندها و کشیشها که دیگر به آنها زور نمیگویم .به آنها تجاوز نمیکنم ،بابچه های یتیم لواط نمیکنم . یه نگاهی به این جیم الف بیندازید تا بدانید من گناهکارم یا اینها .
‫پرسیدیم جیم الف چیست دیگر؟
‫فرشته با اشارهءابرو و کج کردن لب و دهان گفت:جیم الف دیگر...جُزُم ،هوزو ،ریزی ،یه زه ،ازِس لازا ،میزی .
‫پرسیدیم :چرا به زبان زرگری میگویید؟
‫فرشته گفت:چون میدانیم این وقایع را برای پابلیشر بصورت ایمیل مینویسد ومیفرستید ،خواستیم فیلتر نشود .
‫بعد رو کرد به شیطان و گفت: اما شما با اینهمه مشغله چطور به انجام وظیفهءخود در روی زمین میرسید؟
‫شیطان پوزخندی زد و گفت:هه ،،ای بابا ،گذشت آن زمانها،به وجود من در زمین احتیاجی نیست.اینها صدتا مثل مرا درس میدهند .بعد سرش را آورد جلو و آهسته گفت:باور بفرمایید همین چندتا طلبهءتازه کار که اینجا بمن کمک میکنند،کافیست یک لحظه غفلت کنم ، از زیر کار در میروند .کافیست یک لحظه از اینها چشم بردارم ، در یک چشم بهم زدن همین کلید جهنم را هم از جیبم......
‫ناگهان سکوت کرد و با وحشت در جیبش دنبال چیزی گشت . بعد با غرشی سهمگین برگشت و خطاب به پیمانکاران جهنم گفت:کدامتان کلید جهنم را از من زده ؟یا مثل بچهءآدم میگویید ویا از شربت جوشان جهنم خبری نیست . تازه باید اضافه کاری هم کنید .
‫یکی از آنها دوید جلو و کلید را آورد وگفت :به سر مبارک قسم روی زمین افتاده بود .
‫شیطان باخشم کلید جهنم را ازدستش کشید و غرغرکنان گفت:به سر بی مغز خودت قسم بخور کله پوک
‫بعد رو به داریوش کبیر کرد و گفت:بفرمایید داریوش خان ،باز هم بگویید تقصیر من است ،اینها از من هم میدزدند .انقدر زود قضاوت نکنید به حضرت عباس خدارا خوش نمی آید .
‫فرشته با تعجب گفت :جناب شیطان شماهم ؟
‫شیطان با کلافگی گفت:آخر چه کنم ،حواس که نمیگذارند .از بس قسم میخورند ماهم توی دهانمان افتاده ،خوب دیگر بروم که خیلی کار داریم
‫فرشته هم بدرود گفت و باز سوار شدیم تا بطرف منزل حافظ برویم . داریوش کبیر در حالی که با غضب جامه اش را میکشید تو که لای در نماندآهسته زیر لب گفت:بیا ،ببین چه کار کرده اند که به اهریمن هم بدهکار شدیم .
‫ناگهان ایمیلی از پابلیشر آمد که :قربانت گردم تا همینجا برای این قسمت کافیست ،بیش از این را کسی حوصله نمیکند بخواند .
ما هم ‫قبول فرمودیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...