قسمت دوم :ایمیل کورش کبیر
از کورش شاه ایران زمین
سلامی به وسعت کشورهایی که گشودم و شما بباد دادید .به طراوت رودها و دریاها و اقیانوسهایی که سربازانم در آن پای از چکمه بیرون آوردند و تن حویش در آن شستند و اکنون شما یا در آن سرزمینها پناهنده اید و یا در صف ویزا ایساده ای که به آن سرزمینها بروید و کیس بسازید و پناهنده شوید و.....
اتفاقاًپریرورز که داشتیم با انکر ومنکر صحبت میکردیم ،خیلی از دست شماها شاکی بودند .میگفتند ای کورش بزرگ این مردم سرزمینت شب اول قبر هم ول نمیکنند
پرسیدیم چطور ؟
انکر و منکر که نزدیک دستگاه فتوکپی بودند و داشتند سوالات شب اول قبر را طرح میکردند گفتند:سراغ هریک از مردمت میرویم یک بامبولی دارند .یکیشون میگوید ایتالیاایست،یکی میگوید اسپانیاییست حتی بعضی ادعای هندی بودن و پاکستانی بودند میکنند
انکر که خیلی شاکی بود گفت :طرف مرده ،ماهم شب اول قبر رفتیم سراغش و از او سوال میکنیم ،در جواب میگوید:اون دنیا چه کیسی زودترقبول میشه؟
یه سری از آنها هم سوالات شب اول قبر را به مردگان دیگر دربازار سیاه برزخ میفروشند
خلاصه که نه در دنیا برای ماآبرو گذاشته اید نه در برزخ ...اجازه بدهید ببینیم این پابلیشر چه عرض میکند.
زمین ادب بوسید ویادآوری کرد که سخن سیاسی نگوییم .
اتفاقاًچند روز پیش که فرمان دادیم ،سخنان مارا به شما ابلاغ کند در جواب ایمیلمان نوشت:
از پابلیشر حقیر و گردن شکسته به شاه شاهان ،قربانت گردم ، سخنان سیاسی شما دربرزخ باعث فیلترشدنتان در کشور اهوراییمان میشود .
در جواب فرمودیم :فیلتر چیست دیگر ،یعنی بزرگترین پادشاه این بوم و بر هم حق حرف زدن ندارد؟از قضا جبرئیل از کنار ما میگذشت ،پوزخندی زد و گفت:خداراهم اینها فیلتر میکنند ،شما که به دید اینها طاغوتی هستی و جای خود داری.
پرسیدیم :اینها که انقدر قدرت دارند پس چرا سرزمینهایی که ما با مصیبت گرفتیم را پس نمیگیرند .
باز پوزخند زد و گفت:زورشان فقط به مردم خودشان میرسد .
به پابلیشر پیام دادیم که:پس ما راجع به چه چیزی بگوییم که برای تو خطر ناک نباشد.
پیام داد که:قربانت گردم اگر مثلاًایمیلهایی بدهید به این عنوان خوانندهءبسیار خواهد داشت.
۱.مثلا سوال مطرح بفرمایید که اگه پادشاه قبلی بیاد تواطاقت چیکار میکنی؟
۲.یه نصیحت به پادشاه بعدیت بکن.
۳ .اگه پادشاه بعدی بیاد خواستگاری دخترت چیکار میکنی؟
۴ پادشاه قبلی موی زیر بغلشو میزنه؟
۵شرت پادشاه قبلی چه رنگیه؟
یا مثلاًایمیلهای +۱۸ هم خوب است.
بعداز خواندن این ایمیل پابلیشر،انقدر ازدستش عصبانی شدیم که به عزرائیل گفتیم در سفر بعدی به زمین یه حالی به پابلیشر بده تا دیگر از این اراجیف برای ما ننویسد .
خونمان بجوش آمده بود . رفتیم پیش داریوش کبیر تا بلکه چاره ای بیابیم .
هنوز سخن آغاز نکرده بودیم که صادق تپل(خلخالی) باآغا محمد خان دوان دوان آمد ند و یکی پشت من و دیگری پشت داریوش کبیر قایم شدند .
نگهبان جهنم هم در حالی که خون از چشمانش میبارید پشت سر این دو با شتاب آمد .
پرسیدیم چه شده ؟نگهبان جهنم گفت:این دو باید بروند بخش انفرادی اما فرار کرده اند
باز پرسیدیم :به چه جرمی؟
نگهبان جهنم گفت:شرمنده ام ،خجالت میکشم بگویم .
آغا محمدخان قاجار با انگشت صادق خان را نشان داد و گفت: به هم سلولی اش یعنی پسر صدام تجاوز کرده.
صادق خان با عجز و التماس گفت:قربانت گردم ،یک عمر تبلیغ بهشت و حوریان وقلمانهای ماه روی کردم اما امروز در دوزخ نه حوری نصیبم شده و نه قلمانی ،گفتیم این پسرک پدر سوخته را هم ادب کنیم و هم خودمان یه حالی کنیم.تازه اعلی حضرتا،، این پسر صدام است ،باید اینجور تنبیه شود.
نگهبان دوزخ که از خشم دندان به هم میسایید عربده ای زد و گفت:دهانت را ببند ،مردک خبیث ،اینجا جهنم است ،کلاس خودش را دارد .زندان کهریزک که نیست که هرغلطی دلت خواست بکنی.
پرسیدیم این آغا محمد چه کرده ؟
نگهبان دوزخ گفت:برای هواخوری آمده بیرون و از دیوار جهنم پریده بالا و فرار کرده .
آغا محمدخان گریان و نالان گفت:دستم بدامنتان نگذارید مرا در بخش آخوندها نگه دارند .من خیرسرم زمانی شاه بودم . ظلم کردم؟؟؟درست.عذاب باید بکشم؟قبول اما خفه شدم از بوی متعفن پای این جماعت
نگهبان جهنم گفت:مردک به تعطیلات تابستانی که نیامدی . کِیس تو و خاندان هفت خط تر از خودت مثل این جماعت از کمر به پایین است ،تو دستور به تجاوز میدادی و خاندانت خودشان تجاوز میکردند .پس باید باهم یکجا باشید
بعد با گرز خود هردوشان را دست بسته بطرف جهنم برد
به داریوش کبیر فرمودیم:اینطور نمیشود ،یکجای کار ایراد داشته ،باید تمام پادشاهان را صف کنیم و ببینیم ایراد از کجا شروع شده .
داریوش موافقت کرد .بعد اسرافیل را صدا زد و اسرافیل درچشم بهم زدنی آمد
داریوش گفت:اسرافیل جان ،آیا میشود در صور خودت بدمی و پادشاهان ایران را خبر کنی تا بیایند بنزد ما؟
اسرافیل چپ چپی نگاهش کرد و گفت:آقا داریوش این صور فقط روز قیامت دمیده میشود جهت برانگیختن مردگان،وو وو زیلا که نیست جان من
بعد هم راهش را گرفت و رفت .
به داریوش کبیر فرمودیم ،چاره ای نیست جز آنکه خودمان دنبال تک تکشان برویم.سپس راه افتادیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر