۱۳۹۲-۱۰-۲۳

‫قسمت سوم:ایمیل کورش کبیر

‫قسمت سوم:ایمیل کورش کبیر



‫من کورش ،شاه شاهان ،شاه هخامنشی ،شاه ایرانم.همانکه آسوده خوابیده بود که خوابش را پریشان کردید
لابد میپرسید که چرا انقدر خودمان را به شما معرفی معرفی میکنیم؟
‫راستش نه اینکه این چند وقته عربها به شما گیرنداده اند و چندروزیه که گوش شیطون کر مشکل بین المللی ندارید ،گفتیم شاید مارا فراموش کرده باشید . بهتر دیدیم که خودمان را معرفی کنیم که مبادا با پسرخاله ای ،همسایه ای ،دوستی،رفیقی اشتباهمان نگیرید .آخه شمایی که ما شناختیم ،تا ‫قافیه تان تنگ نیاید بفکر ما نمی افتید .
‫البته برای ما چندان هم بد نیست ها،راستش این پادشاهان و حاکمان هم دورهءما ،شدیدا به ما حسادت میکنند.میگویند ملت ما همش بفکر آیندگان هستند اما ملت شما فقط پُز شمارا میدهند .خوش بحال اقدس همایونیتان جناب کورش کبیر.
‫بگذریم یک مسئلهءبسیار مهمی پیش آمد که این ایمیل را برای شما صادر فرمودیم .
‫طی این چند روزی که با داریوش کبیر تصمیم گرفتیم که تمام مسائل فرهنگی، تاریخی، سیاسی و کلاًاجتماعی ایران را بررسی کنیم به یک پدیدهءشگفتی بنام امامزاده سازی برخوردیم که مارا بسیار شگفت زده کرد .
از امامزاده سیار گرفته تا تأسیس امامزاده های تازه ساز و این جنگولک بازیها گرفته تا دعا نویسی و فال بینی و کوفت و زهرمار میان شماها قل قل میزند .پول درآوردن به بهانهءارتباط با اموات و گفتگو با پیامبران و امامان و حتی گهگداری ارتباط با اجنه و موجودات فضایی دیگر نوبراست . این چیزها زمان ماهم نبود .
‫خلاصه که خواستیم به این وسیله اعلام کنیم که اگر روزی این پابلیشر فلک زده آمد و گفت :فلان قدر پول بدهید تا ارتباطتان را با کورش برقرار کنم،یا انقدر پول بدهید تا سوالتان را از کورش کبیر بپرسم و یا یه همچین مزخرفاتی ،به هیچ عنوان حرفش را قبول نکنید .
ما نه انقدر بیکاریم که آیندهء دیگران را بگوییم ونه حوصله داریم دختران ترشیده را بختشان را باز کنیم و نه شمارهءلاتاری هفتهءآینده را راپورت میدهیم .
این چرندیات در شأن و شخصیت ما نبوده و نیست .
‫پابلیشر هم یک وقت بهش برنخورد ،توی این دوروزمانه نمیشود به سایهءخودمان هم اعتماد کنیم چه برسد به یک استف بی پول و آوارهء زپرتی
‫همانطور که میفرمودیم مدتیست با داریوش کبیر در حال مطالعه بر روی احوالات ملت خود هستیم .
‫حقیقتاًچنان وضعیتتان درام است که ما دوپادشاه بزرگ انگشت به دهن مانده ایم که چه راه حلی باید پیداکنیم؟جلوی هر سوراخی را بگیری از جای دیگر نشت میکند . هرچه فکر کردیم عقلمان به جایی قد نداد .

‫سردرد امانمان را بریده بود داریوش کبیر بما گفت :بهتراست کمی تحقیقات را متوقف کنیم و به دیدن دوست عزیزمان حافظ شیرازی برویم تا روحمان کمی تازه شود .
باخوشحالی قبول فرمودیم ،آخه شما خبر ندارید .یک فقره ویلای دونبش چندهزارکیلومتری دارد که به باغی زیبا و دلربا مزین است . حالا اینها همه به کنار ،سخنانش دل آدمی را تازه میکند .
بله ،‫با داریوش کبیر ایستاده بودیم تا بلکه وسیلهءنقلیه ای پیدا کنیم و بسراغ دوست عزیزمان حافظ برویم.داریوش کبیر گفت:ای کورش بزرگ بهتر نیست که با آژانس یکی از ملائک زنگ بزنیم و با آنهابرویم؟اینجا آدم راننده ها را نمیشناسد ،احتمال دارد برایماند دردسرساز شود
‫فرمودیم:چه دردسری .
‫گفت:سری قبل یادتان رفته ؟آن بابایی که قرار بود مارا دربست تا باغ جناب فردوسی ببرد ،یکهو ملائکه سررسیدند و معلوم شد طرف معلم بوده و رانندگی شغل دومش بوده و بی مجوز مسافرکشی میکرده؟یادتان هست؟بنده خدا تازه مرده بود و فکر میکرد اینجاهم قانونش هرتی پرتی است ،چقدرمعطلمان کردند .
‫سری تکان دادیم به علامت تأیید و با داریوش عزیز رهسپار آژانس ملائک شدیم .
‫هنوز وارد آژانس نشده بودیم که باز این مردک بد قدم ،صادق خان دواندوان آمد بطرف ما
‫فرمودیم:باز چه دست گلی به آب دادی؟
‫عرض کرد :به سر مبارک ،هیچ
‫فرمودیم :به سر بی مغز خودت قسم بخور نمک به حرام ،باز چه غلطی کردی؟
ناگهان نگهبان جهنم ‫باچشمانی خون گرفته سررسید . صادق خپل هم پشت ما سنگر گرفت
‫به نگهبان جهنم گفتیم:باز این مردک چه آبرویی از ما برده ؟
‫نگهبان جهنم درحالیکه نفس نفس میزد گفت:امروز پدر آدولف آمده ....
‫فرمودیم آدولف کیست؟
‫گفت:یک خونخوار جنایتکار بنام آدولف هیتلر
‫فرمودیم:خوب
‫گفت:هیچ،پدرش آمده با عربده و قیل وقال جهنم را روی سرش گذاشته . پرسیدیم چه شده؟چرا جنجال بپا میکنی؟میگوید این مردک...(با گرز آتشینش صادق خان را نشان داد)پسر مرا در جهنم گول زده و گفته ،توفقط مشکلت این است که ختنه نکردی وگرنه جایت در جهنم نیست .
پسر ساده لوح من هم قبول کرده و آلتش را سپرده دست این ملعون(بازبا گرز آتشینش صادق خان را نشان داد) اینهم جوری بریده که عفونت کرده .
‫پدر آدولف میگوید روزی که پسر دسته گلم را با دست خودم آوردم و تحویلتان دادم قرارمان چه بود؟مگر نگفتید که فقط داغ و درفش است وآتش و غل و زجیر؟دیگر این بریدن آلت و بوی گند پای ملا هاو کوفت و زهرمار چیست؟
‫باوربفرمایید به جان جفت سبیلهایتان من و تمام نگهبانان جهنم از خجالت وشرمساری نمیتوانستیم سرمان را بالا بیاوریم .
کاش زودتر قیامت شود و اینهارا به دوزخ اصلی که بسیار فراختر از اینجاست ببریم تا هرکدامشان را در یک دخمه ای دور از هم بیندازیم که دیگر از این غلتها نکنند .
‫پرسیدیم ،دوزخ اصلی؟مگر این دوزخاصلی نیست؟
‫گفت:خیر ،اینجارا موقتاًبرای این شریران درست کرده ایم
‫صادق خان که پشت ما پنهان شده بود یکهو بیرون پرید و گفت:بزودی قیامت فرا میرسد و حق به حقدار میرسد ،من خودم فکر میکنم که خطایی در پروندم .....
‫نگهبان جهنم امان نداد تا باقی حرفش رابزند و با گرز آتشینش افتاد به جان صادق و اورا با پسگردنی تا جهنم دواند
ما‫با داریوش کبیر همینطور خیره به آندو نگاه میکردیم
‫داریوش گفت:شما چه فکر میکنید ؟قیامت نزدیک است؟
‫سری تکان دادیم و گفتیم:نمیدانیم
‫اما یک چیزی در دلمان میگفت قیامت نزدیک است .از علائمش پیداست .
اسرافیل که مدام صورش را تمیز میکند و نتش را هر روز تمرین میکند .
جبرئیل و میکائیل هم دیگر دوروبرزمین نمیروند و پروژء برج فردوس در وسط بهشت را پیگیری میکنن .
عزرائیل .....عزرائیل را که نگو و نپرس
‫فکر کنم چند وقتی هست که آلزایمر گرفته ،اسرافیل میگوید بخاطر کار زیاد واستراحت کم است .
پارسال خدا به او دستور داد جان یکی از بندگانش رابگیرد .یک مدتی که اصلاًاسم طرف را بخاطر نمی آورد ،چندروزی مرخصی استعلاجی گرفت .
یکروز دیدیمش که نزدیک یکی از بخشهای بهشت قدم میزند
‫از او پرسیدیم :این قسمت بهشت چه با صفاست،اسمش چیست؟
‫گفت جنت.تا گفت جنت ،چشمانش برقی زد و بلند با خنده گفت:یادم آمد ،یادم آمد ،جنتی ،جنتی باید جان جنتی را بگیرم ..
‫سریع رفت و برگهءمرخصی را پس داد و آمادهءکار شد .
‫خلاصه رفت و رفت ورفت که ناگهان در کمال تعجب دیدیم با مایکل جکسون برگشت .
معلوم شد که هنوز از آلزایمر رنج میبرد . فرشتگان دیگر برویش نیاوردند وگفتند چه بهتر حد اقل این مایکل خان باعث تنوع و سرگرمی ما میشود .
‫دستور کتبی خدارا هم گم کرده بود .
‫خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه چندروز پیش دستور المثنی برای قبض روح جنتی رسید . حسابی بهش سفارش کردند که اینبار روسفیدمان کنی ها.گفت باشد
‫رفت و نیمساعت بعد با خانمی بنام مرضیه برگشت .باز هم معلوم شد که این آلزایمر....
توی این افکار بودیم که ‫داریوش صدایمان زد که برویم توی آژانس ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...