قسمت ۱۴:ایمیل کورش کبیر
درود
کجا بودیم؟آهان بله ،یادمان آمد ،منزل جناب فردوسی بودیم که چشممان به جمال رستم و سهراب روشن شد .
راستش الآن خیلی شنگول تشریف داریم ،آخه مدتی از آن ماجرا میگذرد و دیگر (بزنیم به تخته)دلپیچه ای نداریم .از طرفی ،پابلیشر را هم تامرز سکته رساندیم و کیفی همایونی نمودیم .
آخ که چه حالی میدهد این پابلیشر را اذیت کردن ،از ۸ سالگی تا همین بار تا بحال اینگونه شیطنت نکرده بودیم و آتش نسوزانده بودیم .
میخواهید بدانید چه کردیم؟ماجرای زیر را بخوانید متوجه میشوید .ایمیل ما از اینجا شروع میشد که:
−−−−−
دکتر هم دکترهای قدیم .این حکیم ابوعلی سینا دست شفا بخشی دارد . آنروز که آمد ،ماهنوز دراز به دراز روی تخت افتاده بودیم و بزور لبخند میزدیم و با رستم و سهراب گپ میزدیم و لی این شکممان داشت مارا میکشت.
بله جناب ابو علی خان گل که در راباز کرد و چشمش بما افتاد در همان نظر اول گفت:عکس جیم نون ته یا را دیدید؟
ناله کنان گفتیم:اسمش جیم نون ته یا نبود ،اسمش جن...
حرف مارا قطع کرد و گفت:میدانم ،میدانم ،خواستم ایمیلتان فیلتر نشود به رمزگفتم .
پرسیدیم :مگر شماهم از ایمیل ما خبر دارید ؟
لبخندی زد و گفت:اختیار دارید ،در دنیا و برزخ همه ایمیلهای وزین شمارا در ایران پراود میخوانند و لذت میبرند .
باتعجب پرسیدیم :مگر شما ایران پراود را میبینید .
جناب ابوعلی سینا ابرویی بالا انداخت و گفت:اختیار دارید جناب کورش ،پس نشناسم؟مگرمیشود ایران پراود و پابلیشر را نشناخت .همهءاهل دنیا و برزخ هرروز و هرشب ایران پراود را دنبال میکنند و نوشته های پابلیشر را میخوانند .شما باید افتخار کنید که یک چنین کسی ایمیلهای شمارا منتشر میکند .
ضمناًجناب کورش این نکته را فراموش نکنید که آفتابهءقم را از فروشگاههای معتبر بخرید و به مارک استاندارد و ایزو ۳۰۰۹ توجه کنید . همچنین کنسرت ابی و شادمهر در پنج مارچ و رضا صادقی در تورنتو فراموش نشود . واما برویم سر تعریف از کمالات پابلیشر که بحق اسطوره ایست در حد.....
−−−−−−−−
توجه فرمودید؟تمام نوشته های قرمز که بالا خواندید جعلیست .
این پابلیشر گاگول فکر میکند ماهم مثل بعضی از حاکمان هستیم که نوشته های خودمان را بازبینی نکنیم . یک نسخه از ایمیلمان را که پریروز قرار بود در ایران پراود بزند را چک کردیم و مزخرفاتی که بالا نوشته شده را خواندیم .
دیگر خونمان بجوش آمد وبیخیال پادشاهی و اسم و رسم و آبرویمان شدیم . تاج زرینمان را به گوشه ای افکندیم و مثل قیصر خان(همانکه چندروز پیش فیلمش را در جام جهان نمای جمشیدشاه دیدیم) پاشنهءکفشمان را ور کشیدیم و یه کتی رفتیم تا عزرائیل را ببینیم .
جناب عزرائیل هم بنده خدا این روزها سرش خیلی شلوغ است .با هزار پرس و جو فهمیدیم کجا هستند . باعجله خودمان را به سالن ترانزیت رساندیم .
چشممان خورد به عزرائیل که کنار ترانزیت منتظر بود . رفتیم جلو ،بمحض دیدن ما لبخندی زد و سلام کرد و گفت:جناب کورش خوش آمدید . لطف کنید در اتاق میهمان بنشینید تا این مسافران ایرانی را راهنمایی کنم که به کدام سمت بروند ،بعد خدمت میرسم .
پرسیدیم ،مسافران ایرانی؟
عزرائیل با تأسف گفت:بله مسافران ایرانی .برعکس دنیا ،در برزخ ترانزیت ایرانیان پر رفت و آمد ترین ...ببخشید پر آمد ترین ترانزیت است .چون رفتی در کار نیست و بلیطها یک طرفه هست.
پرسیدیم . حالا چرا راهنماییشان میکنید؟مگر همه به بهشت نمیروند؟
با تعجب گفت:به بهشت؟بی حساب کتاب؟مگرمیشود؟
شانه ای بالا انداختیم و گفتیم:راستش صادق توپول بما گفته.....
حرف مارا قطع کرد و گفت:آآآخ آآآخ امان از این توپولوف
گفتیم:صادق خان را میفرمایید؟
گفت:خیر جناب کورش توپولوف اسم هواپیماییست که هموطنان شمارا به اینجا می آورد .از وقتی این توپولوف آمده کار من را چندبرابر کرده .خوب میفرمودید ...
گفتیم:بله عرض میکردیم ،این صادق توپول بما گفته بود در ایران بعضی از علما گفته اند که هرکس با هواپیما سقوط کندشهید محسوب میشود وبه بهشت میرود ،اما انگار از این خبرا نیست
عزرائیل پوزخندی زد و گفت:جناب کورش کبیر ،شماهم بله؟شما دیگر چرا حرف این حقه بازهارا باور میکنید؟اگر اینطور بود که خوب خداوند به پیامبرانش وحی میکرد که بجای اینکه مردم را به عبادت و کار نیک توصیه کنند ،به آنها بگویند سوار ایران ایر شوند .اینجا حساب کتاب دارد جناب کورش کبیر و عزیز ،ما که تاوان بی لیاقتی مسئولین را نمیتوانیم بدهیم . راستی جناب کورش خدا بد نده ،چرا تاجتان بر سرتان نیست؟
تازه یادمان افتاد برای چه پیشش رفته بودیم ،ناگهان خشم همایونیمان برانگیخت و با عصبانیت داد زدیم:ما دیگر پادشاه نیستیم .
باتعجب به ما نگاهی کرد بعد دوتا از شاگردانش را خبر کرد و در حالی که زیرچشمی مارا میپایید به آنها گفت:حواستان را جمع کنید بزودی یک عده مسافر ایرانی میرسند . خوب دسته بندیشان کنید و هریک را به بخش خودش راهنمایی کنید . مواظب باشید اشتباه نشود . من کمی با آقای کورش حرف میزنم و برمیگردم .
اسامی و لیست مسافران را بدست شاگردانش داد و همانطور که با تعجب به ما خیره شده بود گفت :بفرمایید ،بفرمایید توی آن اتاق باهم صحبت کنیم .
وارد اتاق شدیم بی معطلی گفتیم:ببینید جناب عزرائیل در تمام این مدت چند هزارسال اقامت مفیدمان در برزخ ،فقط و فقط ۲بار از شما خواهش کردیم و شما هردوبار روی مارا زمین انداختید .اینبار دیگر خونمان را این پابلیشر بجوش آورده ،تمام سخنان مارا پاک کرده و از قول خودش یک سری چرت و پرت جعل کرده . ما از حکمت ابوعلی سینا گفتیم ،اوبجایش از قول ابن سینا تبلیغ آفتابهءقم و کنسرت فلان خواننده و سایت خودشان را کرده .
امروز تاجمان را به گوشه ای پرت کرده ایم و پاشنهءکفشمان راهم ورکشیده ایم و آمده ایم اینجا تا حسابمان را با شما یکسره کنیم . اگر این مردک را کت بسته آوردید و گوشمالیش دادید که هیچ وگرنه ما تمام شکوه و عظمت شاهانهءخودرا فراموش میکنیم و قانون را زیرپا میگذاریم ومیرویم آن دنییا بخوابش و با یک سکتهءملوکانه کارش را تمام میکنیم . هرکاری هم میخواهید با مابکنید ،بکنید دیگربرای ما اهمیتی ندارد .
عزرائیل برای آنکه فشار مارا پایین بیاورد ،با مهربانی دستمان را گرفت و روی صندلی ای نشاندمان و گفت:جناب کورش قبلاًهم که گفته ام ،جعل اسناد و حرف در دهان این و آن گذاشتن و از قول دیگران تاریخ را تحریف کردن کار روزمره مردم روی زمین است . شما که جای خود دارید ،میدانید این زمینیان چقدر از قول پیامبران و حتی خدا گفته وحدیث جعل کرده اند و میکنند؟ اما اینبار برای گل روی شماهم که شده به خواب این پابلیشر که دیوارش از دیوار همه کوتاهتراست میرویم و حسابی وحشتزده اش میکنیم . اما لطفاًازما نخواهید که قبض روحش کنیم اینچیزها وقت خودش را دارد .
بااینکه خوشحال بودیم به روی ملوکانهءمان نیاوردیم وبا اخم و با حالتی قهرآمیز پرسیدیم:کی سراغش میروید ؟بعد یواشکی زیرچشمی به عزرائیل نگاه کردیم .
گفت :همین امشب ،خوب است؟
باز با ناز و غمزه سری تکان دادیم و گفتیم :اوهوم
باخنده ای که معلوم بود از روی محبت است ومیخواهد مارا دلشادکند گفت:بگویم برایتان یک شربت عسل بهشتی تگری بیاورند تا جگرتان خنک شود؟
گفتیم :نه دیگر مزاحمتان نمیشویم .میدانیم که قولتان قول است ،میرویم و منتظر میمانیم .
خداحافظی کردیم و برگشتیم و تاج نازنینمان را که به گوشه ای افکنده بودیم را برداشتیم و فوتی کردیمش تا گردوغبارش زدوده شود و برسرمان گذاشتیمش .
صبح روز بعد بعد دیدیم ایمیلی از طرف پابلیشر آمده سراسر غلط کردم و ببخشید و اشتباه شده و چه و چه
محلش نذاشتیم ،ایمیل دومش آمد پر از التماس و غلط کردن
خلاصه هی ایمیل داد و ماهم هی محلش نذاشتیم تا اینکه ایمیلی از عزرائیل آمد که نوشته بود:جناب کورش لطفاًجوابش را بدهید گناه دارد
برای عزرائیل ایمیلی دادیم که:مگر شما ایمیلهارا چک میکنید؟
سریع جواب آمد که:پس چی جناب کورش عزیز وقتی در ایران و تمام دنیا پلیس اینترنتی دارند ،ما نداشته باشیم؟شما جواب پابلیشر را بدهید ،ماهم قول میدیم که صحنهءدیدارمان با پابلیشر را که یکی از کارآموزانمان فیلم برداری کرده برایتان بفرستیم تا داونلود کنید و غش غش بخندید . طفلک کرک وپرش ریخت مارا که دید .اول فکر کردیم پاپیون زده بعد توجه کردیم دیدیم چیز دیگریست .
درجواب ایمیل نوشتیم باشد جوابش را میدهیم شماهم برای ما فیلمش را هرچه سریعتر بفرستید میخواهیم در برزخ تیوب بگذاریم تا همه ببینند جگرمان حال بیاید .
خلاصه بعدش جواب پابلیشر را دادیم و از او قول سه قبضه گرفتیم که دیگر نوشته های مارا دستکاری نکند .اوهم با هزار غلط کردم و چشم چشم گویان پذیرفت .
از اینجا ببعدگفتگوی ما با ابوعلی سینا و نوشتهءواقعی ما را میتوانید بخوانید
−−−−−−
دکتر هم دکترهای قدیم .این حکیم ابوعلی سینا دست شفا بخشی دارد . آنروز که آمد ،ماهنوز دراز به دراز روی تخت افتاده بودیم و بزور لبخند میزدیم و با رستم و سهراب گپ میزدیم و لی این شکممان داشت مارا میکشت.
بله جناب ابو علی خان گل که در راباز کرد و چشمش بما افتاد در همان نظر اول گفت:عکس جیم نون ته یا رو دیدید؟
ناله کنان گفتیم:اسمش جیم نون ته یا نبود ،اسمش جن...
حرف مارا قطع کرد و گفت:میدانم ،میدانم ،خواستم ایمیلتان فیلتر نشود به رمزگفتم .
پرسیدیم :مگر شماهم از ایمیل ما خبر دارید ؟
لبخندی زد و گفت:خیر جناب کورش ،من اینهارا از داریوش کبیر شنیدم .
باتعجب پرسیدیم :مگر شما ایران پراود را نمیبینید ؟
جناب ابوعلی سینا ابرویی بالا انداخت و گفت:ایران پراود؟ ایران پراود چیست؟آهان ،آندفعه که جناب جمشید شاه داشت در مورد شما با ما حرف میزد گفت در یک سایتی هستید....بله همین ایران پراود بود گویا .
اما حیف شما نیست جناب کورش کبیر که با این همه نویسندهءبزرگ ،رفتید ایمیلتان را برای این مردک ،پابلیشر میفرستید؟با آن اشعار بند تنبانیش .آدم قحط بود؟
به روی خودمان نیاوردیم و اخمی کردیم که به شکم و دلپیچهءما بپردازد و از این بحث بگذرد .
دست کرد در جیبش و عصارهءانگوربهشتی با برگ درخت فردوس را چندقطره با عسل ناب مخلوط کرد و به ما داد و در یک آن دلپیچمان خوبه خوب ششد .
--------
بله این اصل نوشتهءما بود که پابلیشر دستکاریش کرده بود .
ادامهءماجرا و دیدارما با جناب فردوسی و رستم و سهراب بماند برای قسمت بعد .فعلاًبرویم و فیلم دیدار پابلیشر و عزرائیل را داونلود کنیم تا ببینیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر