۱۳۹۳-۱۲-۰۹

آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر جدید بود؟



آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر جدید بود؟

ما ایرانی هستیم و دوستان و آشنایان مسلمان داریم. وقتی این عزیزان درمی یابند که مسیحی هستیم، سئوالاتی مطرح می کنند از جمله "آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر اسلام است؟"
در یوحنا فصل چهاردهم آیات شانزدهم و هفدهم می خوانیم که مسیح می فرماید:"من از پدرم درخواست خواهم کرد تا پشتیبان و تسلی بخش دیگری به شما عطا نماید که همیشه با شما بماند. این پشتیبان و تسلی بخش همان روح القدس است که شما را با تمام حقلیق آشنا خواهد کرد."
در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که در کتاب مقدس به ادیانی مانند اسلام یا زرتشت اشاره ای نشده است. دین زرتشت در دوران عهد عتیق در امپراطوری فارس فعال بود و حتی برخی از کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که مجوسیان که به دیدار مسیح آمدند، زرتشتی بوده اند. اما کتاب مقدس به خصوص زمانی که یهودیان در امپراطوری فارس زندگی می کردند، به دین زرتشت هیچ گونه اشاره ای نکرده است. علت آن این است که دیدگاه الهیاتی کتاب مقدس به خصوص مسیحیت با ادیان دیگر متفاوت است.
نکته بعدی این است که نقل قول یک آیه از کتاب مقدس به طور ناقص یا بدون در نظر گرفتن کل متن، غالبا مفهومی کاملا اشتباه را به دست می دهد. مثلا حذف آیه هفدهم، می تواند به این تصور دامن بزند که مقصود مسیح از "تسلی دهنده دیگر" شاید پیشگویی ظهور پیامبر جدید باشد. در حالی که در آیه هفدهم به روشنی به روح القدس اشاره گردیده است.
فصل های چهاردهم تا شانزدهم درباره عملکرد روح القدس در زندگی ایمانداران مسیحی می باشد و هرگز درباره پیامبر دیگر اشاره و پیشگویی نشده است.
در بیش از شش هزار نسخه دست نویس یونانی از عهد جدید، مطلقا حتی یک نسخه دست نویس وجود ندارد که به واژه ای غیر از تسلی دهنده یا مدافع نوشته شده باشد.
تسلی دهنده که عیسی وعده داده بود می بایست همیشه با شاگردان و ایمانداران مسیحی بماند (آیه شانزدهم)، ولی اکنون سیزده قرن است که پیامبر اسلام چشم از جهان فرو بسته است. بنابراین، او ویژگی خاص این تسلی دهنده را نداشت.
عیسی به شاگردانش گفت:"شما تسلی دهنده را می شناسید"، ولی شاگردان مسیح، پیامبر اسلام را نمی شناختند و نمی توانستند بشناسند، زیرا او شش قرن بعد به دنیا آمد. عیسی هم چنین به شاگردانش گفت که تسلی دهنده در شما خواهد بود. پیامبر اسلام نمی توانست در شاگردان مسیح باشد، زیرا آنان ششصد سال قبل از او زندگی می کردند و اطلاعی از او نداشتند. هم چنین تعالیم آنان مطابقتی با تعلیمات پیامبر اسلام نداشت، بنابراین، پیامبر اسلام نمی توانست حتی به مفهوم روحانی یا تعلیمی در عیسی مسیح یا شاگردان مسیح باشد.
عیسی به صراحت تاکید کرد که تسلی دهنده "به نام من" یعنی به نام عیسی فرستاده خواهد شد. با این توصیف، هیچ مسلمانی این را قبول ندارد که پیامبر اسلام توسط عیسی و به نام عیسی فرستاده شده باشد.
یکی از رسالت های تسلی دهنده این است که عیسی مسیح را جلال دهد (یوحنا فصل شانزدهم آیه چهاردهم). اما مطابق دیدگاه اسلام، پیامبر مسلمان برتر از عیسی و آخرین پیامبر است. در این صورت او عیسی را که پیش از او آمده و به عبارت دیگر در مرتبه پایین تری قرار دارد، جلال نمی دهد.
سرانجام این که عیسی مسیح به صراحت بیان کرد که تسلی دهنده بعد از "اندک ایامی" خواهد آمد (اعمال رسولان فصل یک آیه پنج)، در حالی که تا ششصد سال بعد خبری از پیامبر اسلام نبود. چند روز بعد، روح القدس در روز پنطیکاست آمد (اعمال رسولان فصل دوم). مسیح به شاگردان گفت که در اورشلیم بمانید و منتظر روح القدس باشید (اعمال رسولان فصل اول آیه چهارم). آیا شاگردان می توانستند قرن ها عمر کنند تا پیامبر اسلام را که درسرزمین دیگر و نه اورشلیم و سرزمین فلسطین، ظهور نمود، مشاهده کنند؟

یکی از تفاوت های مسیحیت با ادیان دیگر




یکی از تفاوت های مسیحیت با ادیان دیگر

یکی از شباهت های مسیحیت با ادیان دیگر، اعتقاد به قانون طلایی است. از زمان کنفوسیوس شاهد این گفته در شکل های مختلف هستیم:"با دیگران طوری رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار کنند". 

اگر تنها کاری که عیسی مسیح می کرد این بود که موعظه و قانون طلایی را به ما بدهد، در عمل بیشتر سرخورده می شدیم. 

مشکل ما هرگز این نبود که نمی دانیم چه کار بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت یا توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت است. عیسی مسیح نه تنها قانون طلایی را تعلیم داد، بلکه آمد تا قدرت انجام آن را نیز به ما بدهد. این تمایز اصلی میان مسیحیت و سایر ادیان است. مسیح قدرت خود را به ما ارزانی می دارد تا آن گونه که باید زندگی کنیم. او کاری برای ما انجام می دهد که ما برای خود نمی توانیم انجام دهیم. 

۱۳۹۳-۱۲-۰۸

آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش چهارم)



آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش چهارم)


از همه افراد روشنفکر دعوت می کنم که این مقاله را مورد بررسی قرار دهند. کسی که دارای "صداقت روشنفکرانه" باشد، آماده است صحت اعتقادات خود را به دقت مورد بررسی قرار دهد و به شواهد موجود دیگر نیز توجه کافی نشان دهد.
هر نظریه، مخالفان و موافقان دارد. آنچه مسلم است نظریه تکامل مورد تایید تمام دانشمندان نیست. دلایل دانشمندان مخالف چیست؟

ریز تکامل و کلان تکامل
تمام دانشمندان و حتی مسیحیان به ریز تکامل اعتقاد دارند. ریز تکامل اجازه می دهد تغییراتی صورت گیرد، اما نمی تواند باعث شود یک نوع موجود به طبقه بالاتر تحول پیدا کند. اسب هنوز اسب است و کرم زمینی هم چنان کرم باقی می ماند. شواهد این امر بسیار به چشم می خورد و دانشمندان مسیحی توافق دارند که این نوع ریز تکامل اتفاق می افتد. اما هیچ گونه شواهد علمی وجود ندارد که ماهی به اسب تبدیل شده باشد. مثلا دیرینه شناسی، هیچ پیوند گمشده میان نهنگ ها و پستانداران زمینی کشف نکرده است. زمین شناسی به مدت 120 سال است که به دنبال این پیوندها می گردد. اشتباه است که درباره پیوندهای گمشده سخن گفت. هزاران پیوند گمشده وجود دارد. بنابراین، ریز تکامل همواره در بطن نوعی منفرد از جاندار صورت می گیرد. همان گونه که گفته شد:"اسب هنوز اسب است". زیرا جانداران با اعضای گروه خودشان تولید مثل می کنند. مثلا یک اسب با خرگوش تولید مثل نمی کند. بحث روی کلان تکامل است که شواهد علمی ندارد. آن فقط یک پیش فرض بر روی کاغذ است.
تکامل‌گرایان بر این نظر پا می‌فشردند که بدن جانداران دارای اندام‌هایی است که امروز دیگر کاربردی ندارند. اندام‌هایی مثل آپاندیس و لایه‌های نیمه‌ کروی در چشم زائده نامید شده‌اند زیرا در زمان داروین تصور می‌شد که این ها بلامصرف می‌باشند. طبق این نظریه‌، این اندام‌ها در دوره‌های اولیۀ هستی کاربردی داشته‌اند، اما به‌تدریج که انسان خود را با محیط سازگار ساخت‌، کاربرد خود را از دست دادند. به‌عقیدۀ این دسته از دانشمندان‌، آنها اکنون شاهدی هستند بر آنچه قبلاً بودیم‌.
در این مورد هم شواهد، علیه این نظریه هستند. تمام آنچه که زائده نامیده شده‌، امروز نیز کاربردی مفید دارند. آپاندیس در واقع غده‌ای است لنفاوی‌، و لایه نیمه‌کروی نیز همچون یک قاشقک‌، اشیاء خارجی را از داخل چشم جمع‌آوری می‌کند. شواهد فراوانی با این نظریه تناقض دارند. به‌عنوان مثال‌، بافت کلیوی جانداران را در نظر بگیرید. کلیه‌های ماهی دارای شکل کاملاً متفاوتی با خزندگان و پستان‌داران می‌باشند. ممکن نیست که آنها از یک ساختار ناشی شده باشند.
یا به دستگاه گوارش توجه کنیم‌. اگر همۀ جانداران از یک اصل ناشی شده‌اند، تکامل و تحول این دستگاه در جانداران مختلف نیز می‌بایست یکسان باشد. اما عکس این صادق است‌. کوسه‌، قورباغه‌، خزندگان‌، و پرندگان‌، دارای دستگاه گوارشی‌ای هستند که به‌گونه‌ای متفاوت تحول یافته‌اند. نمونه‌های بسیار دیگری می‌توان برای این امر آورد.
پیدایش عالم هستی در اثر شانس و تصادف
نظریه تکامل از هفت بخش تشکیل شده است. پیش فرض اول نظریه تکامل توضیح می دهد که مواد بی جان به مواد جاندار تبدیل شدند، یعنی تولید آنی، خودجوش و تصادفی صورت گرفت و بدین ترتیب عالم هستی شکل گرفت.
تکامل باوران معتقدند که در طی میلیون ها سال، طی مراحل پیچیده ای، بدون هدایت، خود به خود و بر حسب اتفاق و شانس عالم هستی شکل گرفت. به عبارت دیگر، تبدیل ماده بی جان به موجودی جاندار! آیا چنین چیزی ممکن است؟ آیا چنین توضیحی قانع کننده است؟ به جای آن که این احتمال فوق العاده ضعیف تکامل باوران را بپذیریم که نیروهای بی اراده طبیعت حیات را به وجود آورده اند، بهتر است حیات را نتیجه عمدی و هوشمندانه بدانیم.
اگر از شانس طوری صحبت کنیم که گویی در مورد یک عامل سخن می گوییم، در واقع موضوع را از یک مفهوم علمی به یک مفهوم خرافی و اسطوره ای تغییر داده ایم. حتی خود داروین در فصلی از کتاب"منشاء انواع" تحت عنوان "مشکلات نظریه" چنین می گوید:"این فرض که چشم و تمام اجزای آن با هم کار کنند که در اثر انتخاب طبیعی شکل گرفته است، باید اذعان کنیم که تا بالاترین درجه باطل است".
به عنوان مثال، برای این که اتم های مورد نظر در تشکیل یک مولکول پروتئین، به نحو صحیح به هم بپیوندند، در صورتی که این عمل به طور کاملا اتفاقی به وقوع بپیوندد، عدد احتمال آن قدر کوچک خواهد بود که وقوع چنین چیزی عملا محال است. احتمال این که کسی بتواند ده سکه را که روی هر کدام از آن ها شماره ای نوشته شده است، به ترتیب صحیح از جیب خود خارج کند، یک در ده میلیارد است. جهان بی نهایت پیچیده تر از ده سکه شماره دار است و احتمال فراهم آمدن تمامی شرایط لازم برای ظهور و تحول حیات چنان فوق از تصور است که ظهور کاملا اتفاقی حیات بر صحنه گیتی به کلی باورنکردنی است.
شانس و تصادف ذهن ندارد. آن برای آینده برنامه ریزی نمی کند. آن بینش و بصیرت و دیدگاهی ندارد. اگر بتوان گفت که کسی که نقش ساعت ساز را در طبیعت بر عهده دارد، مطابق نگرش نظریه تکامل ساعت سازی کور است. اگر شما ساعتی را روی زمین پیدا کنید، باید از خود بپرسید که چرا ساعت در آن مکان است. نمی توان تصور کرد که ساعت همیشه آن جا بوده است. ساعت سازنده ای داشته است. کسی که ساختار و کاربرد آن را درک کرده و آن را طراحی و تولید کرده است. او ساعت ساز کور نبوده است.
ریچارد داوکینز (ملحد انگلیسی)،خودش پذیرفته که "هر سلول شامل اطلاعات کد بندی‌شده است که اطلاعات موجود در آن‌، بیشتر از مجموعۀ سی جلدی دائرۀ‌المعارف بریتانیکا است‌." او این را می‌پذیرد، با این‌حال معتقد است که باید انتظار داشت که افراد هوشمند باور کنند که کتاب پرحجمی چون دائرۀ‌المعارف بریتانیکا در اثر یک تصادف به‌ وجود آمده باشد!
اما استیفن هاوکینگ (فیزیکدان انگلیسی) نگرش متفاوتی دارد. او معتقد است که عالم هستی به طور کاملا تصادفی و شانسی پدید نیامده، بلکه طرحی هوشمند عامل پیدایی عالم بوده است. البته او به خدا اعتقاد ندارد، اما در کتابش تحت عنوان "تاریخ زمان" فصل هشتم صفحه 127 (نسخه انگلیسی) می گوید:"اگر الگوی بیگ بنگ به عنوان آغاز عالم هستی درست باشد، وضعیت اولیه عالم هستی باید به گونه ای دقیق انتخاب شده باشد. توجیه این امر که چرا عالم هستی درست به این شکل آغاز شده، بسیار دشوار است، مگر این که آن را به خدایی نسبت دهیم که قصد داشت موجوداتی هم چون ما بیافریند". در واقع هاوکینگ می گوید که در پشت پرده چیزهایی می گذرد. این که طرحی در پس همه چیز است و انسان را به شگفتی وا می دارد. البته این نگرش هاوکینگ به مذاق بسیاری از تکامل گرایان خوش نیامده. اما او به طراحی هوشمند یا طبیعت هوشمند اعتقاد دارد.
حیات تنها متشکل از مواد شیمیایی نیست، بلکه انباشته است از اطلاعات. این اطلاعات از کجا یا چه کسی دریافت شده است؟ آنچه مسلم است (همان طور که هاوکینگ تایید کرد) اطلاعات پیچیده و مشخص از ذهنی هوشمند پدید آمده است. هاوکینگ آن را "طراحی هوشمند" یا "طبیعت هوشمند" می نامد و مسیحیان به آن "خدا" می گویند. این که چگونه هاوکینگ به چنین نتیجه ای رسیده؟ شکی نیست که در خلوت خودش دو دو تا چهار تا کرده و نتیجه گرفته که منطقی ترین توضیح این است که عالم هستی طراح و خالق داشته است.
دی ان ای یک پدیده است که اطلاعات زیادی را به رمز درآورده است. نظریه تکامل تدریجی محدودیت قائل نیست. اما اطلاعات علمی در دی ان ای، در نقطه‌ای به محدودیت‌هایی می‌رسد و این نقطه‌ای است که ما می‌توانیم مرزهای طبیعی بین گونه‌های حیوانات مختلف را شناسایی کنیم.

۱۳۹۳-۱۲-۰۷

آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش اول)



آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش اول)


از همه افراد روشنفکر دعوت می کنم که این مقاله را مورد بررسی قرار دهند. کسی که دارای "صداقت روشنفکرانه" باشد، آماده است صحت اعتقادات خود را به دقت مورد بررسی قرار دهد و به شواهد موجود دیگر نیز توجه کافی نشان دهد.
هر نظریه، مخالفان و موافقان دارد. آنچه مسلم است نظریه تکامل مورد تایید تمام دانشمندان نیست. دلایل دانشمندان مخالف چیست؟
قبل از پاسخ به این سئوال، در ابتدا باید توضیح داد که چه استنباط هایی نادرست است:
یک. آیا علم با مسیحیت در تناقض است؟
دیدگاه کتاب مقدس با علم در تضاد نیست، بلکه با آن دیدگاه هایی در تضاد است که برای عالم هستی آفریننده ای قائل نیستند. مهم ترین بحث دائمی میان ایمانداران مسیحی و کسانی که به وجود خدا اعتقاد ندارند، درباره "مراحل آفرینش" در متن کتاب مقدس نیست، بلکه در مورد منشاء آن است. کتاب مقدس می گوید که جهان محصول تصادف و احتمالات نیست، بلکه آفریده خداست. علم می گوید:"عالم هستی آغازی داشت". کتاب مقدس هم این نکته را تایید می کند و گزارش می دهد که خدا، جهان را به شیوه ای منظم خلق کرد. خدا گیاهان را قبل از روشنایی به وجود نیاورد یا انسان ها قبل از حیوانات آفریده نشدند. مراحل آفرینش در کتاب مقدس عبارتند از:
مرحله اول: روشنایی (تاریکی و روشنایی وجود داشت)
مرحله دوم: توده های بخار جدا شدند و آسمان و آب پدیدار شد.
مرحله سوم: آب ها در یک جا جمع شدند و دریا و اقیانوس جدا از خشکی قرار گرفتند.
مرحله چهارم: خورشید و ماه و ستارگان ظاهر شدند تا روزها، فصل ها و سال ها به وجود آیند.
مرحله پنجم: آفرینش آبزیان و پرندگان
مرحله ششم: آفرینش جانوران در خشکی.
مرحله هفتم: آفرینش انسان ها (مرد و زن).
این مراحل به زبان ساده برای مردمان ساده دوران باستان در چند هزار سال قبل نوشته شد که مطابق با تقسیمات زمین شناسی است و با زیست شناسی و جانورشناسی کنونی هماهنگی شگفت انگیزی دارد. اگر منبع اطلاعاتی موسی به عنوان نویسنده غلط بود، او چگونه می توانست مراحل آفرینش را به طور صحیح مراعات کند؟
دو. کتاب مقدس ادعا می کند که جهان در شش روز آفریده شد، در حالی که شواهد علمی نشان می دهد که هر مرحله از آفرینش عالم هستی میلیون ها سال به طول انجامید. کدامیک درست است؟
باید توجه داشت که "روز" در زبان عبری به هم به معنای بیست و چهار ساعت است و هم اشاره به زمان نامعلوم دارد. این زمان نامعلوم می تواند میلیون ها سال باشد. البته عده ای ممکن است اعتراض کنند که آیا خدا میلیون ها سال لازم داشت تا آدم را خلق کند، در حالی که در یک چشم به هم زدن، آب خالص را به شراب تبدیل نمود ( یوحنا فصل 2 آیات 6-10)؟ در پاسخ باید گفت که ما در دوران آفرینش حضور نداشته ایم، اما آیا مراحل شکل گیری یک جنین تا مرحله نوزادی، در یک لحظه انجام می گیرد؟ آیا شما دیروز صبح متولد شده اید؟ در وسط برگزاری مراسم عروسی، ناگهان شراب تمام شد. حضار منتظر شراب بودند و شرایط به گونه ای نبود که در مراحل زمانی، شراب تولید شود. هم چنین باید در نظر داشت که خورشید در مرحله (روز) چهارم پدیدار شد که این امر بیانگر آن است که خلقت در شش روز متعارف صورت نپذیرفت، بنابراین این روزها با روزهای عادی تفاوت داشتند.
در ضمن واژه روز در کتاب مقدس دارای معانی متعددی است. مثلا در پیدایش فصل اول آیه پنجم روز به جای نور به کار رفته است. در فصل دوم پیدایش آیه چهارم، روز به همه دوره آفرینش اشاره دارد. در متن هایی مثل کتاب یوئیل فصل سوم آیه هجدهم و اعمال رسولان فصل دوم آیه بیستم، "آن روز" به معنی همه دوره مسیحیت است. در مزمور نود آیه چهارم و دوم پطرس فصل سوم آیه هشتم، یک روز را در نظر خداوند چون هزار سال قلمداد کرده اند. فراموش نکنید که در سیارات دیگر یک روز دارای زمان های متفاوتی است و مشابه بیست و چهار ساعت سیاره زمین نمی باشد.

۱۳۹۳-۱۲-۰۶

اگر خدا در آن زمان معجزه می کرد، چرا امروز نمی کند؟






مردم اغلب می پرسند:"اگر خدا در آن زمان معجزه می کرد، چرا امروز نمی کند؟ اگر معجزه ببینم، ایمان می آورم!" عیسی به این سئوال چنین پاسخ داد. او ماجرای مردی ثروتمند را تعریف کرد که در عذاب جهنم به سر می برد. او ابراهیم را در بهشت دید (کسانی که به طور موقت مرده اند، از جهنم می توانستند بهشت را ببینند). او از ابراهیم درخواست کرد که کسی را نزد برادرانش بفرستد، مبادا آن ها نیز به این مکان هولناک بروند. ابراهیم گفت که برادرانش کتاب مقدس را دارند. اما مرد ثروتمند اعتراض کرد و گفت که اگر ببینند که مرده ای زنده شود، تحت تاثیر این معجزه، زندگی شان تغییر می کند. پاسخی که به او داده شد، امروز نیز مانند آن زمان معتبر است:"اگر به موسی و انبیاء گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد" (لوقا فصل 16 آیه 31). امروزه مخالفان مسیحیت شواهد تاریخی، کشفیات باستان شناسی و تغییر زندگی افراد منفی به ایمانداران مسیحی را نمی پذیرند. بارها خدا آنان را از خطرات مرگ و وقایع ناگوار نجات داده و در طول مراحل زندگی به آن ها کمک کرده است. اما این معجزات را نمی پذیرند و آن را شانس قلمداد می کنند. هر مقدار دلیل و مدرک ارائه شود، آن ها متقاعد نمی شوند که معجزه رخ داده است.

۱۳۹۳-۱۲-۰۵

آیا کشتی نوح کشف شد؟




آیا کشتی نوح کشف شد؟

کشتی شناور بر آب، بیش از پانصد مایل از نقطه شروعش دور شد و سرانجام بر قله ای به نام آرارات قرار گرفت. 
در اوایل قرن بیستم، درست پیش از انقلاب بلشویکی، چند تن از خلبانان روسی ادعا کردند که لاشه یک کشتی بسیار عظیم را در پناهگاه های یخچالی غیر قابل عبور کوه آرارات دیده اند و این کشف خود را به دولت روسیه گزارش دادند. درست در همان هنگام دولت تزاری به دست بلشویک های ضد خدا سرنگون شد. در طی قرن بیستم، چندین گزارش دیگر درباره این کشتی در کوه آرارات ارائه شد.
در اکتبر 2008 یک هیئت علمی به ارتفاعات کوه آرارات صعود کرد تا درباره این گزارش ها تحقیق کند. نتایج تحقیقات این هیئت علمی بدین شرح است:
یک. یافته مورد نظر لاشه یک کشتی است که قسمت عقب آن مدور همراه با خمیدگی نوک تیز است.
دو. اندازه کشتی دقیقا با گزارش کتاب پیدایش مطابقت دارد: طول آن 137 متر، عرض آن 23 متر و بلندی آن 14 متر بود. ابعاد کشتی نوح برای نگه داری هشت نفر انسان و حیوانات، بهتر از این نمی توانست باشد.
سه. محل گل نشستن کشتی، کوه آرارات در شرق ترکیه است. این مکان با گزارش کتاب پیدایش کاملا مطابقت دارد:"آب رفته رفته فرو نشست، تا این که کشتی صد و پنجاه روز پس از شروع طوفان روی کوه های آرارات قرار گرفت" (پیدایش فصل هشتم آیه چهارم).
چهار. کشتی مجهز به سه عرشه است با اتاق هایی که در هریک از عرشه ها قرار دارد. قیر اندودشدگی مانع از نفوذ آب به درون آن می شد. پنجره 23 سانتی متری در زیر برآمدگی های بام در سراسر قسمت فوقانی، نور و تهویه را تامین می کرد.
پنج. در ورودی و خروجی کشتی، در یک سمت قرار داشت.
شش. نیازی به بادبان یا سکان نیز نبود. کشتی می بایست تنها بر روی آب قرار گیرد (مسیر، سرعت و مقصد کاملا در اختیار خداوند بود. نجات به واسطه ایمان به خداوند است).
هفت. در داخل کشتی تیرک های چوبی، اتاق های مخصوص انسان ها و نگه داری حیوانات مشاهده می شوند.
هشت. یک دهکده باستانی و کارگاه کوزه گری در نزدیکی کشتی یافت شده اند. تردیدی نیست که سرنشینان کشتی زمانی در همین منطقه زندگی می کردند. بر روی بقایای سفال های شکسته تصاویر ماهی، مردی که دو پرنده را رها می کند و مردی که سر خود را با پارچه پوشانده و چکش به دست دارد، حکاکی شده اند. نام "نوح" نیز بر روی تکه های سفال به چشم می خورد. یک قربانگاه نیز در نزدیکی کشتی وجود دارد:"نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال بر آن قربانی کرد" (پیدایش فصل هشتم آیه بیستم).

۱۳۹۳-۱۲-۰۴

مسیح و خریدن شمشیر



مسیح و خریدن شمشیر


در لوقا فصل بیست و دوم آیه سی و ششم می خوانیم که مسیح به شاگردانش می فرماید:"اگر کوله بار و پول دارید، بردارید و اگر شمشیر ندارید، بهتر است لباس خود را بفروشید و شمشیری بخرید."
مقصود مسیح از خریدن شمشیر چه بود؟ آیا منظور او ایجاد ارعاب و وحشت در غیر مسیحیان و استفاده از زور و تهدید و هم چنین جنگ
مسلحانه به منظور گسترش مسیحیت بود؟

چنین برداشتی از خرید شمشیر با تعالیم مسیح همخوانی ندارد. مسیح و شاگردانش هرگز چنین تعلیم ندادند که از طریق تهدید و زور مردم، قلمرو مسیحیت را گسترش دهید. مسیح عقاید الهی اش را هرگز تحمیل نمی کرد. مخاطبین او در پذیرفتن یا عدم پذیرش مختار و آزاد بودند. مسیح به اراده آزاد انسان احترام می گذاشت. او نه فقط به خاطر شورش و جنگ مسلحانه دستگیر نشد، بلکه بر روی صلیب، دشمنانش را بخشید. شواهد تاریخی از جمله تلمود و اسناد و مدارک امپراطوری روم در قرن اول میلادی هیچگونه گزارشی مبنی بر شورش مسلحانه توسط پیروان مسیح و جنگ برای گسترش مسیحیت ارائه نداده اند.
با این توصیف، مقصود مسیح از خریدن شمشیر چه بود؟
بعضی ها از استعاره استفاده کرده اند و جنبه روحانی به این آیه داده اند که مقصود از شمشیر، کلام خداوند است. بیست سال بعد از صعود مسیح، اولین انجیل نوشته شد و کمی قبل از آن رساله غلاطیان. بنابراین چگونه عهدجدید را باید همراه خود می بردند؟ از سوی دیگر، طومارهای دستنویس عهدعتیق در آن دوران دست هر کسی نبود و قیمت آن بسیار گران. مثلا مقام عالیرتبه سیاسی حبشه آن را در اختیار داشت. هم چنین به یاد داشته باشیم کمی بعد از فرمایش عیسی ، پطرس شمشیر کشید و مسیح بعد از سرزنش کردن پطرس، فرد مجروح را شفا داد.
اگر تاریخ را مطالعه کنید، در می یابید که مردم به هنگام سفر از شهری به شهر دیگر و یا کشوری به کشور دیگر، نیاز به داشتن شمشیر داشتند. علت آن هم واضح بود: وجود راهزانان و حیوانات وحشی. حکایت سامری نیکو را به خاطر بیاورید که مسیح به حمله راهزنان اشاره کرد (لوقا فصل دهم آیه سی ام). هم چنین به یاد آورید وقتی سامسون در جاده با شیری روبرو شد (داوران فصل چهاردهم آیات پنجم و ششم). در فصل چهاردهم داروان می خوانیم که شیری به سامسون حمله کرد و سامسون با این که "سلاحی" همراه نداشت، با قدرت خداوند، شیر را کشت. در دوران باستان، کاروان های تجاری، افراد مسلحی را استخدام می کردند تا کالاها به مقصد برسد. مردم نیز اغلب ترجیح می دادند تا به طور گروهی مسافرت کنند (لوقا فصل دوم آیه چهل و چهارم).
از دیدگاه مسیحیت، دفاع گناه نمی باشد. روز های یکشنبه در کشورهای غربی، پلیس در محوطه بسیاری از کلیساهای بزرگ حضور دارد تا از جان ایمانداران مسیحی محافظت کند. دفاع گناه نیست. آنچه گناه تلقی می شود، کاربرد اسلحه برای تحمیل اعتقادات است.
ممکن است عده ای اعتراض کنند که دفاع یعنی قتل و خونریزی. باید توجه داشت که فرمان "قتل نکن" برای آن است که جامعه ناامن نشود و مردم به جای انتقام شخصی، به رای دادگاه و سیستم قضایی احترام بگذارند. قتل با افکار منفی و نفرت به وجود می آید. در حالی که دفاع به معنای حفظ جان در برابر یک اتفاق غیرمترقبه است. اتفاقی که ممکن است به مرگ یا معلولیت کودکان و افراد غیرمسلح انجامد. 

۱۳۹۳-۱۱-۳۰

اگر آدم و حوا باغ عدن را ترک نمی کردند چه اتفاقی رخ می داد؟ (پیدایش فصل 3 آیه 22)



اگر آدم و حوا باغ عدن را ترک نمی کردند چه اتفاقی رخ می داد؟ (پیدایش فصل 3 آیه 22)


"خداوند فرمود:"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه "درخت حیات" نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)

در این دروغ شیطان که با خوردن میوه ممنوعه، آدم و حوا شبیه خدا می شوند، حقیقت نیز وجود داشت (پیدایش فصل 3 آیه 5). اما آدم و حوا دشوارترین روش را برای تشخیص نیک و بد انتخاب کردند. اگر آن ها از درخت حیات می خوردند، تا ابد در بدن هایی که در معرض بیماری، فساد و ناتوانی بود، زندگی می کردند. این آیه بیانگر رحمت خدا به به انسان است. آدم از طریق تجربه، به شناخت "بدی" دست یافت. بعد از وسوسه شیطان، آدم و حوا باید تصمیم می گرفتند که آیا خدا دروغگوست یا شیطان؟ تصمیم آن ها نشان داد که خدا دروغگوست. کلام خدا می فرماید:"خشنود ساختن خدا بدون ایمان به او، محال است" (عبرانیان فصل 11 آیه 6). بنابراین، جای شگفتی نیست که در لیست قهرمانان ایمان (عبرانیان فصل 11) نام های آدم و حوا وجود ندارد. در کتاب مقدس نوشته نشده که آدم و حوا قبل از سقوط فنا ناپذیر بودند، بلکه به ما دلایلی ارائه می دهد که اگر آدم در برابر وسوسه توان مقابله را داشت، می توانست از درخت حیات خورده و صاحب حیات جاودان شود. مسیح چنین وعده داد:"به هر که پیروز شود، اجازه خواهم داد از میوه درخت حیات که در باغ خداست بخورد" (مکاشفه فصل 2 آیه 7). 

۱۳۹۳-۱۱-۲۹

آیا مار قبل از لعنت خدا، حیوان خزنده بود؟ (پیدایش فصل 3 آیه 14)




آیا مار قبل از لعنت خدا، حیوان خزنده بود؟ (پیدایش فصل 3 آیه 14)


"پس خدا به مار فرمود:"به سبب انجام این کار، از تمام حیوانات وحشی و اهلی زمین، ملعون تر خواهی بود. تا زنده ای روی شکمت خواهی خزید و خاک خواهی خورد" (پیدایش فصل 3 آیه 14)
تا این آیه، خدا با آدم و حوا صحبت می کرد و از هر کدام سئوالاتی پرسید، اما او از شیطان که اکنون در درون مار حضور داشت، هیچ سئوالی نکرد، زیرا شیطان نیازی به تعلیم الهی نداشت. فقط مجازاتش گوشتزد می شود. او برای همیشه از ملکوت خدا اخراج شده بود. شیطان این اجازه را از خداوند کسب کرد تا وارد خلقت شده و وفاداری انسان را به خالقش مورد آزمایش قرار دهد.
به نظر می رسد قبل از آن مار توسط خدا لعنت شود، ظاهرش متفاوت از آنچه بود که امروزه می بینیم (پیدایش فصل 3 آیات 14-15). حیوانی را که به عنوان مار می شناسیم، نتیجه داوری خدا است. مار به حیوان ترسناک و خزنده تبدیل شد. پر واضح است که روح شریر قادر است به درون انسان و حیوان وارد شود (لوقا فصل 8 آیه 33). احتمالا شیطان با فریب مار زیرک و هوشیار، به درون او راه می یابد. بنابراین، شیطان از مار به عنوان یک وسیله برای فریب دادن حوا استفاده کرد. این روش معمول شیطان است که از اشخاص مختلف برای فریب دادن استفاده می کند.
بخش اول لعنت (آیه چهاردهم)، به طور مستقیم مار را مخاطب قرار داد، زیرا حامل وسوسه شیطان بود. از مطالعه دقیق این آیه درمی یابیم که مار مانند حیوانات وحشی و اهلی زمین (چهارپایان) دارای دست و پا بوده که بعد از لعنت به موجود خزنده تبدیل گردید.
تردیدی نیست که آدم و حوا از حکم خداوند درباره آینده مار بسیار ترسیدند و به خودشان گفتند:"الان نوبت ما هم میشه"!

۱۳۹۳-۱۱-۲۸

نامه وزارت اطلاعات و ممنوع التصویر کردن اساتید دانشگاه ها



«عمار» پسر استاد محمد ملکی این نامه را گذاشته که وزارت اطلاعات دولت خاتمی، نامه ممنوع البیان و تصویری چهره هایی چون «علی افشاری» یا «عبدالله مومنی» را داده بود. حالا خود خاتمی ممنوع التصویر است. 

چرا آدم میوه درخت ممنوعه را از حوا گرفت و خورد؟ (پیدایش فصل 3 آیه 6)




چرا آدم میوه درخت ممنوعه را از حوا گرفت و خورد؟ (پیدایش فصل 3 آیه 6)


آن درخت در نظر زن، زیبا آمد و با خود اندیشید:"میوه این درخت دلپذیر، می تواند خوش طعم باشد و به من دانایی ببخشد".پس از میوه درخت چید و خورد و به شوهرش هم داد و او نیز خورد (پیدایش فصل 3 آیه 6).
حوا آن گونه که یوحنا در رساله خود تشریح کرد، در سه قسمت تسلیم وسوسه شیطان شد. یوحنا چنین نوشت:"وابستگی های این دنیا و خواسته های ناپاک، میل به داشتن و تصاحب هر آنچه به نظر جالب می آید و غرور ناشی از ثروت و مقام، هیچیک از خدا نیست، بلکه از این دنیای گناه آلود می باشد" (اول یوحنا فصل 2 آیه 16). در ابتدا حوا مجذوب شهوت و تمایلات جسمانی شد (آن درخت در نظر زن، زیبا آمد). شهوت یعنی پر کردن فکر یا تمایلات جسمانی و ارضای آن ها. سپس او با دیدن تحت تاثیر قرار گرفت (در نظر زن، زیبا آمد)، و عاقبت غرور بر زندگی او چیره شد (میوه این درخت می تواند به من دانایی ببخشد). غرور یعنی در پی جاه و مقام بودن.
وقتی شیطان عیسی را وسوسه کرد، از این سه زمینه او را مورد حمله قرار داد (متی فصل 4 آیات 1-11). در حالی که خدا به پرهیزکاری، سخاوتمندی و خدمت فروتنانه بها می دهد.
" از میوه درخت چید"
شیطان فقط حوا را وسوسه کرد، اما به زن برای چیدن میوه کمک نکرد. حوا با مسئولیت خودش میوه را چید و خورد.
در برابر هر وسوسه ای می توان ایستادگی کرد، چون خدا کمک خواهد کرد تا در برابر آن مقاومت کنیم. کلام خدا می فرماید:"از وسوسه ها بگریزید و در دام آن ها نیفتید (اول قرنتیان فصل 10 آیه 13). حوا می توانست به درخت نزدیک نشده و از حضور شیطان بگریزد. اما او این کار را نکرد.
در جامعه ای که پر از وسوسه و فساد اخلاقی است، کلام خدا درباره وسوسه ها قوت قلب می دهد:
یک. وسوسه ها و تمایلات نادرست گریبانگیر همه می شود، بنابراین فکر نکنید که تنها شما با آن مواجه هستید.
دو. دیگران در برابر وسوسه ها ایستادگی کردند، پس شما هم می توانید.
سه. در برابر هر وسوسه ای می توان ایستادگی کرد، چون خدا کمک خواهد کرد تا در برابر آن مقاومت کنیم. کلام خدا می فرماید:"وسوسه هایی که به سراغ شما می آیند، از وسوسه هایی که دیگران دچار آن هستند، دشوارتر نمی باشد. هیچ وسوسه ای نیست که نتوان در مقابل آن ایستادگی کرد. پس در برابر آن ها مقاومت کنید و اطمینان داشته باشید که خدا نخواهد گذارد که بیش از حد توانایی خود وسوسه شوید. او به شما قدرت خواهد بخشید تا بتوانید در برابر آن تاب بیاورید. این وعده خداست و به آن عمل خواهد کرد. او به شما نشان خواهد داد که چگونه از وسوسه ها بگریزید و در دام آن ها نیفتید" (اول قرنتیان فصل 10 آیه 13).
روزی مرد جوانی که به داروهای مخدر اعتیاد داشت، به کشیش مراجعه کرد و گفت که نمی تواند از این کار دست بردارد. کشیش به او گفت:"یعنی چه که نمی توانی از اعتیاد دست بکشی؟ نکند می خواهی بگویی که دوستانت دست و پایت را می بندند و به زور داروی مخدر به حلقت می ریزند؟ یا منظورت این است که فروشندگان مواد مخدر تفنگ به شقیقه ات می گذارند و می گویند که باید داروهای شان را بخری و مصرف کنی، والا ماشه را می کشند؟ می خواهی بگویی که دیگران تو را مجبور به مصرف مواد مخدر می کنند؟ مرد جوان جواب داد:"نه، منظورم که این نبود". کشیش پرسید:"خوب، پس چرا نمی توانی ترک کنی؟" مرد جواب داد:"راستش هیچ وقت این شکلی به قضیه نگاه نکرده بودم". او دست از اعتیاد کشید.
" به شوهرش هم داد و او نیز خورد"
چرا آدم میوه درخت ممنوعه را از زنش گرفت و خورد؟ آنچه می توان حدس زد، آدم با دیدن حوا که بعد از خوردن میوه هم چنان زنده، شاد و سرحال بود، بسیار تعجب کرد. او فکر می کرد که اگر میوه ممنوعه را بخورند، خواهند مرد (پیدایش فصل 2 آیه 17). حوا هم ادعای شیطان را برای شوهرش نقل قول کرد. آدم دید که حوا بسیار جسور هم شده است. او توسط زنش وسوسه شد و میوه را از دست حوا گرفت و خورد.
حوا نه فقط تسلیم وسوسه شد، بلکه به نمایندگی از شیطان، شوهرش را نیز وسوسه کرد. با این توصیف، نمی توان گفت که آدم فریب خورد. آدم آگاهانه و با چشمان کاملا باز مرتکب گناه شد. او علی رغم آگاهی از فرمان خدا مبنی بر نخوردن میوه درخت شناخت نیک وبد، از حکم الهی سرپیچی کرد. بنابراین آدم ، و نه حوا، مسئول انتقال گناه به تمام نسل بشر گردید و باعث شیوع مرگ در سراسر جهان شد. در نتیجه همه چیز دچار فرسودگی و تباهی شد، چون انسان ها همه گناه کردند (رومیان فصل 5 آیه 12). حوا فریب شیطان را خورد و گناه کرد، اما آدم کاملا می دانست دارد چه می کند (اول تیموتاوس فصل دوم آیه 14).
یهودیان معتقد بودند که بعد از نافرمانی آدم، دانه ای از شرارت در قلب او کاشته شد و تاکنون شرارت های زیادی به بار آورده و در آینده هم شرارت های بیشتری به بار خواهد آورد.
ما چطور می توانیم به خاطر کاری که آدم و حوا هزاران سال پیش انجام داده اند، گناهکار محسوب شویم؟
بسیاری تصور می کنند که خدا عادل نیست که ما را به خاطر گناه آدم و حوا محکوم می کند. اما این اشخاص فراموش می کنند که گناهانی که با اراده آزاد خود مرتکب می شوند، ثابت می کند که چه تنگاتنگ با آدم و حوا و طبیعت آن دو همسان هستند. سرشت همه انسان ها یکی است و مستعد نافرمانی هستند. در نتیجه، خدا انسان ها را برای گناهانی که مرتکب می شوند، زیر حکم می برد. از آن جایی که گناهکاریم، به بخشش نیاز داریم و نه به جستجوی حکم عادلانه در خصوص وضعیت خودمان.
خدا قدوس است و نمی تواند گناه را تحمل کند. همه گناهکارند و هر گناهی مستحق مجازات است. اگرچه ما مستحق مجازات مرگ بودیم، اما مسیح گناهان ما را بر خود گرفت و با مرگ خود بر صلیب، تاوان گناهان ما را پرداخت. اکنون، راه دوستی با خدا باز شده است. با ایمان به عملکرد او، به جای دشمنی و سرگردانی، ما دوستان خدا می شویم. 

آیا نوح با قربانی کردن هفت حیوان و پرنده حلال گوشت باعث انقراض نسل آن حیوانات گردید؟





آیا نوح با قربانی کردن هفت حیوان و پرنده حلال گوشت باعث انقراض نسل آن حیوانات گردید؟


"آنگاه نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال گوشت بر آن قربانی کرد" (پیدایش فصل 8 آیه 20)

بعد از ترک کشتی، اولین اقدام نوح ساختن قربانگاه بود تا با گذراندن قربانی ها، خداوند را پرستش کند. این نخستین باری است که کتاب مقدس به قربانگاه اشاره می کند، اگرچه قبل از آن از قربانگاه استفاده شده بود. نوح به دو دلیل قربانی ها را گذراند:
یک. برای شکرگذاری از نجات شان.
دو. نوح می خواست با شروع زندگی جدید، خود را وقف خدا کند.
شاید این سئوال مطرح شود که آیا نوح با قربانی کردن هفت حیوان و پرنده حلال گوشت، باعث انقراض نسل آن حیوانات گردید؟ اجرای مراسم قربانی از قبل از ورود حیوانات به کشتی، پیش بینی شده بود. در آن زمان، بعد از ساختن کشتی، خدا به نوح فرمود:" همراه خود و خانواده ات، هفت جفت از حیوانات حلال گوشت، هفت جفت از پرندگان و یک جفت از بقیه حیوانات را به درون کشتی ببر، تا بعد از طوفان، نسل آن ها روی زمین بماند" (پیدایش فصل 7 آیات 2-3). دو احتمال را می توان در نظر داشت: یک. تولید مثل حیوانات حلال گوشت در کشتی. دو. خداوند بعد از قربانی آن حیوانات، معجزه کرد و جفت پرندگان و حیوانات حلال گوشت را آفرید. در روایات نوح و پسرانش از واقعه بعد از طوفان، به آفرینش جفت حلال گوشت ها اشاره نشده و روح القدس هم در این مورد برای موسی توضیح نداده است. بنابراین ممکن است این حیوانات در کشتی تولید مثل کرده اند و یا حیوانات ماده که هنوز نزائیده بودند، قربانی نشدند.

سئوال دیگر این است که نوح چگونه با حیوانات حلال و غیر حلال آشنا بود؟
در دوران نوح و قبل از آن حیوانات نجس، حیواناتی بودند که به درد قربانی نمی خوردند یا قابل خوردن نبودند. بنابراین، ورود یک جفت از هر نوع حیوان نجس به کشتی برای بقاء کافی بود. اما نوح حیوانات حلال را چگونه می شناخت؟ طبق نظر کارشناسان کتاب مقدس، خدا بعد از تهیه لباس برای آدم و حوا (پیدایش فصل سوم)، درباره سیستم قربانی و این که چه نوع حیواناتی باید قربانی شوند، توضیحاتی را داده بود. هم چنین در فصل چهارم پیدایش می خوانیم که هابیل از گله خود، برای خداوند قربانی کرد. در زمان نوح، خدا فرمان می دهد که حیوانات طاهر که مخصوص قربانی و هم چنین خوردن بودند، هفت جفت وارد کشتی شوند تا برای قربانی کردن بعد از طوفان به کار روند، بدون آن که نسل شان منقطع شود
در سال 2008 یک هیئت علمی کشتی نوح را در ارتفاعات کوه آرارات کشف کرد و در نزدیکی آن یک قربانگاه باستانی یافتند.

تصویری از قربانگاه نوح که در نزدیکی کشتی قرار دارد و به نظر می آید در طی چند سال یا توسط نسل های بعدی تکمیل شده است. 

عکس جلیلی در 22 بهمن اهواز


۱۳۹۳-۱۱-۲۷

عکس پخش ساندیس در 22 بهمن


ساختمان پلیس افتخاری افتتاح شد



.ساختمان پلیس افتخاری امروز دوشنبه (۱۶ فوریه / ۲۷ بهمن) با حضور سردار حسین ساجدی نیا فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ افتتاح شد.

شعر جواب شعر


بعد از مشکلات هوای اهواز، علیرضا قزوه، شاعر حکومتی، در انتقاد از دولت شعری نوشت. حالا ذوالفقار شریعت، شاعر خوزستانی جواب او را داده.
اول شعر قزوه:
اهواز اگر هوا ندارد
ربطی به من و شما ندارد
چون دولت ما قصد دخالت
در خواسته خدا ندارد
ما را چه به معجزه، که دولت
موسی نبود، عصا ندارد
در فکر معاش خلق بودن
در دولت ما که جا ندارد
معصومه ابتکار داریم
بانوی گلی که تا ندارد
این قفل اگر که وانگردد
ربطی به کلید ما ندارد
--------------------------------
پاسخ ذوالفقار شریعت:
قزوه که به شعر می‌خروشی
حقا که ریا، می‌فروشی
اهواز اگر غبار و خاک است
از برکت آن دولت پاک است
-روزی که جهانیان همه کور
-بر گرد سر رییس تو نور
احساس ترانه‌ات کجا بود؟
ترسم که بگی کار خدا بود!!
کاری به کلید و نورمان نیست
یک مرده درون گورمان نیست
این شیون و زاری‌ات کجا بود
در دولت پاک‌دست محمود؟

فیلم لو رفته سخنرانی مخفیانه خمینی


خمینی: " اگر بنا بود که از اول مثل سایر انقلاباتی که در دنیا واقع می‌شهَ، پشت سر انقلاب یک چند هزار از این فاسد‌ها را در مراکز عام میان دار میزنن و " آتش میزنن " ، تمام می‌شه قضیه … " ما آزادیخواه بودیم و شما نگذاشتید!

خاتمی که با خمینی پیوند‌های خانواد‌گی برقرار کرده بود اما معتقد است : " امامی که من می‌شناختم، کسی‌ بود که کاملا به رای مردم به استقلال مردم مؤمن بود و معتقد بود اسلام با این همه سازگار است…"

آیا محمد خاتمی با وجود پیوند‌های خانواد‌گی شناختی‌ نسبت به خمینی نداشت؟ یا به دلیل وصلت خانوادگی و بهره بردن از منافع و امکانات سرشار در حکومت به راحتی‌ چشمان خود را بست و به مردم دروغ می گفت … و هنوز هم از گفتن حقیقت فرار می‌کند …

عکس لو رفته فاطی کماندو با حجاب برتر


قبل از آفرینش زن، آیا خدا می خواست از میان حیوانات یار مناسبی برای مرد انتخاب کند؟ (پیدایش فصل دوم آیات 18 تا 20)









قبل از آفرینش زن، آیا خدا می خواست از میان حیوانات یار مناسبی برای مرد انتخاب کند؟ (پیدایش فصل دوم آیات 18 تا 20)


با وجود محیط آرام و دلپذیر باغ عدن، اشکالی وجود داشت. خدا بارها هر آنچه را آفریده بود نیکو نامید، با این توصیف، بعد از خلق آدم، خداوند اظهار نظر عجیبی کرد:"خوب نیست"(آیه هجدهم). قبل از ورود گناه به جهان، این اولین بار بود که خدا گفت:"خوب نیست". در خلقت کامل او فقدان چیزی مشاهده می شد: تنهایی آدم! این گفته تکان دهنده خداوند سبب شد تا کار بعدی او "آفرینش زن"، برجسته گردد.

اما قبل از آفرینش زن، حیوانات به عنوان یار، تحت حاکمیت آدم بودند. انسان به شباهت خدا آفریده شد تا نماینده او بر روی زمین باشد و موجودات دریایی، حیوانات روی زمین و پرندگان فرمانروایی کند. در این جا مقصود از فرمانروایی، بهره کشی و آزار و اذیت و سوءاستفاده از جانوران نیست. مطابق دیدگاه کتاب مقدس، پرندگان و حیوانات با این هدف آفریده نشدند تا انسان توسط آنان به وجود بیاید، بلکه انسان در مرحله جداگانه ای خلق شد تا بر حیوانات و زمین تسلط یابد. صحنه نامگذاری حیوانات، انسان را همچون پادشاه آن ها تصویر می کند. نقشه خداوند آن بود که خلقت با آدم همزیستی مسالمت آمیز داشته باشد. آدم به هنگام نامگذاری حیوانات، متوجه شد که حیوانات نر و ماده هستند. هر کدام از حیوانات جفتی برای خود داشت که شبیه خودش بود، اما متفاوت. تردیدی نیست که این نکته آدم را وادار به تفکر کرد و ذهنیت او برای پذیرش زن آماده شد. هیچکدام از حیوانات یار مناسب آدم نبودند. تنها آفرینش زن بود که او را کاملا راضی می کرد.

هدف خدا از آفرینش انسان آن نبود که آدم تنها زندگی کند. او نمی خواست انسان موجودی غیر اجتماعی باشد و ازدواج نکند. ازدواج برکتی است از جانب خداوند که تاثیر مثبتی برای تمدن بشر داشته است. بعد از سقوط انسان و رخنه گناه به جهان، در اکثر موارد، ارتکاب جرایمی نظیر قتل، تجاوز، خشونت... توسط افراد مجرد انجام می شود.

۱۳۹۳-۱۱-۲۶

شاهین نجفی ازدواج کرد




حله رو در دست ایشون میبینید. 

نقشه تعاملی جهان بر پایه به کار بردن جملات عاشقانه در شبکه های اجتمائی

چرا خدا مسیح را بی گناه نشناخت، در حالی که او گناهکار نبود؟ (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)




چرا خدا مسیح را بی گناه نشناخت، در حالی که او گناهکار نبود؟ (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)


پولس مدعی شد که خدا مسیح را بی گناه نشناخت (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)، در حالی که در کتاب مقدس به وضوح و روشنی می گوید که مسیح بی گناه بود (عبرانیان فصل 4 آیه 15 و اول پطرس فصل 3 آیه 18). منظور پولس از بیان این جمله چه بود؟

آنچه در ابتدا باید در نظر داشته باشیم، این حقیت است که مسیح واقعا بی گناه بود. او وسوسه شد، اما حتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد. در واقع مبارزه او با وسوسه ها نه فقط آسان تر از ما نبود، بلکه بسیار مشکل تر بوده است. چرا؟ علت این امر آن است که ما قبل از آن که وسوسه کننده تمام نیروی خود را برای فریب ما به کار ببرد، در مقابل وسوسه تسلیم می شویم. در نتیجه با شدیدترین نوع وسوسه روبرو نمی شویم. ولی عیسی مثل ما و خیلی بیشتر از ما وسوسه شد، زیرا شیطان در مورد او تمام قدرت خود را به کار برد، ولی عیسی در برابر او مقاومت کرد. او در همه چیز مثل ما آزموده شد. هیچ انسانی تا به حد عیسی آزموده نشد. یونانیان دوران باستان معتقد بودند که خدا احساس ندارد، بنابراین هیچکس نمی تواند خدا را تحت تاثیر قرار دهد. دنیا پیرو این افکار بود که مسیحیت ظهور کرد و خدایی را بشارت داد که در تمام تجارب و وسوسه های بشری شریک بوده است. به عبارت دیگر، مسیحیت در مورد رابطه انسان با خدا، انقلاب عظیمی ایجاد کرد. قرن ها بود که بشر فکر می کرد خدا با او خیلی فاصله دارد، ولی حالا متوجه شده بود که خدا در تمام رنج های بشری شریک است.
در زمان جنگ دوم جهانی، دختری آمریکایی وقتی از رادیو شنید که ارتش ژاپن وارد شهر کانتن در چین شدند، به قدری ناراحت شد که زد زیر گریه. علت این بود که او در کانتن متولد و بزرگ شده بود. کانتن مثل وطن او بود و خاطرات زیادی از آن جا داشت و به آن عشق می ورزید. او در آن جا زندگی کرده بود. خدا هم در تمام قسمت های زندگی بشر در روی زمین حضور داشت. به همین دلیل است که وقتی در زندگی ما واقعه غم انگیزی رخ می دهد و ما گرفتار غم و غصه می شویم، می توانیم نزد خدایی درد و دل کنیم که این چیزها را درک می کند. به همین دلیل است که خدا می تواند ما را ببخشد و برای حل مشکل، ما را راهنمایی و کمک کند.
مسیح از رهبران مذهبی یهود پرسید:"کدامیک از شما می تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچکدام" (یوحنا فصل 8 آیه 46). عیسی با زندگی بدون گناهش ثابت کرد که خدای در جسم است. او تنها الگوی کامل برای پیروی است. هیچکس نمی تواند گناهی به عیسی نسبت دهد. پولس با الهام از روح القدس (روح خدا) چنین نوشت:"مسیح کاملا بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیله اتحاد با او مانند خدا نیک و عادل شویم" (دوم قرنتیان فصل 5 ایه 21). پولس ننوشت که مسیح گناهکار است. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد بر اساس عشق و محبت به انسان بود و نه ارتکاب گناه. از دیدگاه روحانی، گناهان انسان ها بر او قرار گرفت، اما آن گناهان در او نبودند. آنچه رخ داد، خدا مسیح را به خاطر ما قربانی گناه ساخت. این نکته ای شگفت انگیز است. او که بی گناه بود، محکوم به گناه شد. به عبارت دیگر، ما با اعتماد کردن به مسیح، معامله ای می کنیم: گناهان خود را به او می دهیم و او نیکویی خود را به ما می دهد. در دنیا، مبادله زمانی صورت می گیرد که دو نفر اجناسی با ارزش تقریبا یکسان را با هم معاوضه می کنند. اما خدا نیکی را با گناه معامله می کند، یعنی چیزی با ارزش بی اندازه زیاد را در قبال چیزی بی ارزش. ما باید به خاطر لطفی که خدا در حق ما کرده است، شکرگزار باشیم.
قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد، عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند. این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم). 

دلایل اثبات وجود خدا از دیدگاه مسیحیت (بخش اول)





دلایل اثبات وجود خدا از دیدگاه مسیحیت (بخش اول)


مخالفان همواره سئوال می کنند:"آیا خدایی هست؟" وقتی چنین پرسشی را می شنوم، من هم از آن ها سئوالاتی می پرسم که اگر مخاطب از جواب دادن طفره نرود، پاسخ منطقی ارائه نمی دهد. پیشنهاد می کنم که مخالفان وجود خدا ابتدا نکات زیر را مطالعه کنند و سپس درباره پذیرش وجود یا عدم وجود خدا تصمیم بگیرند:

یک. سئوال تکراری یک ملحد این است:" آیا می توان خدا را از طریق علم ثابت کرد؟"
اگر کسی حداقل آشنایی با علم را داشته باشد، باید بداند که روش علمی تنها برای امور قابل اندازه گیری و مادی سودمند است. هیچکس سه متر محبت یا پنج کیلو عدالت را ندیده است. اما احمقانه است که واقعی بودن آن ها را انکار کنیم. چیزی می تواند از طریق علمی ثابت شود، که قابل تکرار باشد. مثلا نمی توان آغاز عالم هستی را تکرار کرد یا ترور لینکلن و مصلوب شدن مسیح تکرار شود. این واقعیت که رویدادهای تاریخی را نمی توان با تکرار ثابت کرد، واقعی بودن آن ها را به عنوان یک رویداد نفی نمی کند.

دو. ملحدان می پرسند:"چگونه خدایی را که ندیده اید، به او ایمان دارید؟" در پاسخ باید این سئوال را پرسید:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"

سه. علم ثابت کرده آنچه را نمی توانید مشاهده کنید، وجود دارد. دانشمندان وجود اجرام غیرقابل مشاهده را از روی شواهد وابسته و نه مشاهده مستقیم می پذیرند. مثلا از تاثیر نیروی جاذبه سیارات جدید بر حرکت ستارگان به وجود سیارات پی می برند. برای ستاره شناسان تاثیرات قابل مشاهده نیروی جاذبه، مبنای اعتقاد به وجود اجرام غیر قابل مشاهده آسمانی است. تغییر و تحول شخص منفی به فرد مثبت و مفید، نتیجه عملکرد خداوند است. وقتی مسیح و شاگردانش از مردم می خواستند که ایمان بیاورند، منظورشان ایمان کورکورانه نبود، بلکه ایمانی مبتنی بر عقل و منطق. به عبارت ساده، ذهن من نمی تواند چیزی را بپذیرد که با عقل و منطق هماهنگی ندارد. انسان به گونه ای آفریده شده که عقل و منطق با مشاهده در توافق و هماهنگی عمل می کند. شخصی که رویداد تغییر و تحول عمیق و مثبت در خودش را ناشی از ایمان به خدا می بیند، نمی تواند آن واقعه را توهم یا دروغ بنامد. همان طور که نمی توان روز ازدواج یا فارغ التحصیل شدن را انکار کرد. ایمان مسیحی بر مدرک و دلیل استوار است، بنابراین ایمانی است منطقی. ایمانی است بر اساس شواهد و قرائن کافی. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که به حقیقت باور داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد" (انجیل یوحنا فصل 8 آیه 32).

چهار. کسی که ادعا می کند خدایی نیست، باید یقین داشته باشد که اعتقادش درست است. هم چنین باید ادعا کند که دانای کل است و همه چیز را می داند، زیرا این امکان همیشه هست که خارج از آگاهی و دانش او، خدایی وجود داشته باشد. با توجه به این واقعیت که اکثر مردم معتقدند که فقط بخش کوچکی از دانش عالم هستی را دارا می باشند، احتمال وجود خدا خارج از دانش شخصی بسیار بالا است.

اما مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که مسیحیت منطقی نیست. آن ها معتقدند که آنچه را با عقل خود درک کنند، قابل پذیرش است. آیا ادعای مخالفان صحیح است؟

تردیدی نیست که کارایی عقل در زندگی فردی و جمعی را نمی توان انکار کرد. اما عقل دارای محدودیت هایی است. گاهی عقل در انتخاب و تصمیم گیری اشتباه می کند. اشتباهات عقل حتی قادر است فاجعه به بار آورد. عقل نمی تواند آینده را مشاهده و پیشگویی کند. آنچه را که عقل امروز ادراک می کند، می پذیرد و آنچه قابل مشاهده نیست رد می کند. مثلا دویست سال قبل اگر کسی از تلفن و چراغ برق سخن می گفت، مردم او را دیوانه می پنداشتند. این همان واکنشی بود که ادیسون و گراهام بل قبل از اختراعات خود با آن مواجه شدند. هیچکس باور نمی کرد. علت این شک و ناباوری مردم آن روزگار این است که برای عقل محدود انسان خیلی چیزها محال است.

حتی تا همین بیست یا سی سال قبل، بحث درباره اینترنت، وب سایت و شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک غیر عقلانی بود. زمانی انیشتین با ارائه فرضیه نسبیت تایید کرد که عالم هستی ثابت و ازلی است. اما کشفیات ادوین هابل خلاف دیدگاه انیشتین را ثابت کرد. انیشتین به شدت محزون و ناراحت شد، اما عاقبت پذیرفت که فرضیه نسبیت علمی نیست.

گاهی عقل، دلایل منطقی و قانع کننده را نمی پذیرد. برتراند راسل، ملحد انگلیسی، در کتاب خود تحت عنوان "چرا مسیحی نیستم" چنین اظهار نظر کرد که از دیدگاه تاریخی، مسیح هرگز وجود نداشته است. راسل هرگز به خود اجازه نداد تا شواهد تاریخی از جمله گزارش های امپراطوری روم و مورخان رومی، یونانی و یهودی در قرن اول میلادی را بررسی کند. او با این اظهار نظر خود نشان داد که درس تاریخش را خوب فرا نگرفته یا نمی خواهد تاریخ او را قانع کند. با خواندن کتاب راسل، خواننده به شک می افتد که آیا او اصلا به کتاب مقدس نگاهی انداخته یا نه. وقتی مخالفان با پاسخ های منطقی ایمانداران مسیحی روبرو می شوند، واکنش منفی نشان می دهند یا موضوع بحث را عوض می کنند. دلیل آن کاملا واضح است: مشکل آن ها عقلانی نیست، بلکه ارادی است. آن ها نمی خواهند به دلایل جهل و نادانی، اعتقادات مذهبی یا فلسفی و حتی دیدگاه های غیر اخلاقی، نگرش مسیحیت را بپذیرند. 

۱۳۹۳-۱۱-۲۴

اگر خدا مهربان است چرا از شخصی به نام عیسو متنفر بود؟ (رومیان فصل 9 آیه 13)



اگر خدا مهربان است چرا از شخصی به نام عیسو متنفر بود؟ (رومیان فصل 9 آیه 13)


اسحاق با رفقه ازدواج کرد. رفقه حامله شد. اما حاملگی او غیر عادی بود (پیدایش فصل 25). به نظر می رسید که دو بچه در شکم او با هم کشمکش می کنند. پس رفقه از خداوند در این خصوص سئوال کرد. خداوند به او فرمود:"از دو پسری که در رحم داری، دو ملت به وجود خواهند آمد. یکی از دیگری قوی تر خواهد بود و بزرگ تر، کوچک تر را بندگی خواهد کرد". وقتی زمان وضع حمل فرا رسید، رفقه دو قلو زایید. پسر اولی که به دنیا آمد سرخ رو بود و بدنش چنان با مو پوشیده شده بود که گویی پوستین بر تن دارد. بنابراین او را عیسو نام نهادند. پسر دومی که به دنیا آمد، پاشنه پای عیسو را گرفته بود! پس او را یعقوب نامیدند.
زندگی عیسو پر بود از تصمیمات غلط. چنین به نظر می رسد که او هرگز به عواقب کاری که می کرد، نمی اندیشید. او تحت تاثیر نیازهای لحظه ای اش عمل می کرد، بدون آن که متوجه باشد در عوض رفع آن نیاز، چه چیز مهمی را از دست خواهد داد.
یعقوب در خور نامش یعنی "قاپنده" زندگی کرد. به هنگام فرار از خانه حق نخست زادگی و برکات برادرش را قاپید. او در کنار رود اردن با خدا روبرو شد و نگذاشت خدا بدون آن که او را برکت دهد، برود. در نتیجه خدا نام او را به اسرائیل تغییر داد.
در ملاکی خداوند به قوم اسرائیل می گوید:"من جد شما یعقوب را محبت نمودم، هر چند لایق محبت نبود و به این ترتیب نشان دادم که شما را دوست دارم. ولی عیسو را که برادرش بود، رد کردم و سرزمین کوهستانی او را ویران نمودم و آن را جای شغال های بیابان ساختم". (ملاکی فصل اول آیه سوم).
در بعضی از ترجمه ها چنین می خوانیم:"از عیسو نفرت داشتم". واژه "نفرت" در زبان عبری به معنای "کم تر دوست داشتن" نیز می باشد. توجه داشته باشید که خدا، عیسو را نیز برکت داد. به عنوان مثال، یعقوب پس از سال ها با عیسو ملاقات کرد. او دید که عیسو با چهار صد نفر از افراد خود می آید (پیدایش فصل 33 آیه اول). در زمان دیدار، عیسو به یعقوب گفت:"من گله و رمه بسیار دارم" (پیدایش فصل 33 آیه 9). در پیدایش فصل 36 با نسل عیسو آشنا می شویم.
نکته دیگر آن که خداوند از رفتار گناهکاران متنفر است و نه از گناهکاران. مسیح از طریق یوحنا، کلیسای افسس را به خاطر نفرتش از اعمال شریرانه نقولاوی ها، تحسین می کند. ایمانداران مسیحی افسس از خود نقولاویان ها نفرت نداشتند، بلکه فقط از اعمال گناه آلود آنان. ایمانداران افسس از مدارا کردن با شرارت امتناع می ورزیدند (مکاشفه فصل 2 آیه 6).
عبارت "عیسو را رد کردم" فقط به این معنا است که خدا یعقوب را انتخاب کرد تا از طریق او قوم اسرائیل و مسیح ظهور کنند. پس منظور اشاره به سرنوشت ابدی عیسو نیست. خدا اجازه داد عیسو پدر ملتی بزرگ شود. ادومی ها از نسل عیسو بودند. در زمان خروج از مصر، خدا به اسرائیلی ها گفت که کاری به کار ادومی ها نداشته باشند (تثنیه فصل 2 آیه 5). چون هرچه باشد با هم برادر بودند. خدا به قوم اسرائیل گفت:"با ادومی ها نجنگید، چون من تمام سرزمین کوهستانی سعیر را به عنوان ملک به آنان داده ام و حتی یک وجب از زمین آن ها را به شما نخواهم داد" (تثنیه فصل 2 آیه 5).
خداوند گفت:"من جد شما یعقوب را محبت نمودم، هر چند لایق محبت نبود" (ملاکی فصل اول آیه 3). پولس به وضوح نشان داد که دعوت و برگزیدگی یعقوب ناشی از فیض محض خدا بود و ارتباطی با لیاقت و شایستگی او نداشت (رومیان فصل 9 آیات 10 تا 12). یعقوب و عیسو، هیچکدام مستحق فیض خدا نبودند (فیض به معنی بخشش بدون عوض خدا در قبال کسانی که لیاقت ندارند)، چنان که امروزه نیز هیچکدام از ما لیاقت نداریم (افسسیان فصل 2 آیات 8 و 9). انتخاب یعقوب حیله گر توسط خدا به همان اندازه شگفت انگیز است که برگزیدگی شائول (پولس) طرسوسی جنایتکار.
برگزیدگی عیسو و یعقوب در رومیان فصل 9 آیه 11 بررسی می شود. این آیه درباره "پیشدانی" خدا از آینده یعقوب و عیسو سخن می گوید. خدا آینده را می دید و می دانست که عیسو به خالق خود توجهی نخواهد داشت. او می دانست که عیسو با اراده آزادش به راه خودش خواهد رفت و یعقوب طریق خداوند را برمی گزیند. خداوند به طور عمد عیسو را گمراه خلق نکرد تا فرصتی برای برگزیدگی یعقوب فراهم شود. عیسو و یعقوب دارای اراده آزاد بودند. اما این یعقوب بود که به خداوند توجه کرد و فیض خدا را قاپید.
اگر دقیق تر به ماجرای عیسو نگاه کنیم، عیسو ظاهرا برای نخست زادگی و حتی برگزیدگی واجد شرایط بود. اما تصمیمات غلط او، سبب شد تا فرصت های طلایی مانند نخست زادگی و برگزیدگی در اختیار یعقوب قرار گیرد.او حق انتخابش کم تر از یعقوب نبود. با این توصیف، اگر از دیدگاه فیض و رحمت خدا نگاه کنیم، طبق سخن خداوند در ملاکی، یعقوب نیز لیاقت و شایستگی برگزیدگی را نداشت. کتاب ملاکی، جبر و سرنوشتی که از قبل توسط خدا تعیین شده را تعلیم نمی دهد. خداوند از یعقوب و عیسو راضی نبود. هر دو گناهکار بودند. هر دو تنبیه شدند. عیسو، نخست زادگی و برگزیدگی را از دست داد و یعقوب بعد از فرار از خانه پدر، هرگز مادرش را ندید. دایی او لابان بارها او را فریب داد و عاقبت پسرانش نیز در مورد یوسف به او دروغ گفتند و سال های زیادی یعقوب در ماتم و غم فرو رفت.
بزرگ ترین اشتباه ما این است که تصور کنیم خدا عده ای را انتخاب می کند و سایرین را روانه جهنم می سازد. مسیح فرمود:"خدا به قدری مردم جهان را دوست دارد که یگانه فرزند خود را فرستاد، تا هر که به او ایمان آورد هلاک نشود، بلکه زندگی جاوید بیابد" (یوحنا فصل 3 آیه 16). واقعیت این است که هیچکس در خارج از نقشه نجات خداوند قرار ندارد. انسان با وجدان و طبیعت اخلاقی آفریده شده است. اما او توسط اراده آزاد خود این راه را انتخاب کرد که حقیقت خدا را که به روشنی در سیستم خلقت آشکار شده، نفی کند. کلام خدا می فرماید:"برای انسان حقیقت وجود خدا کاملا روشن است، زیرا خدا وجدان های آنان را از این حقیقت آگاه ساخته است. انسان از ابتدا، آسمان و زمین و چیزهایی را که خدا آفریده، دیده است و با دیدن آن ها می تواند به وجود خدا و قدرت ابدی او پی ببرد. پس وقتی در روز داوری در حضور خدا می ایستد، برای بی ایمانی خود هیچ عذر و بهانه ای ندارد" (رومیان فصل اول آیات نوزدهم و بیستم). به عبارت دیگر، معیارهای اخلاقی ما همیشه بهتر از رفتار ما هستند. اگر مردم حقیقت وجود خدا را پس بزنند تا مطابق میل خود زندگی کنند، هیچ عذری نخواهند داشت. خدا وجودش را از طریق طبیعت (خلقت) آشکار کرده است. با مشاهده طبیعت، به وجود خدایی پی می بریم که در خلقت بسیار پیچیده خود، پدیده های شگفت انگیزی آفریده است. در طبیعت خدای محبت و زیبایی را می بینیم، خدایی که همه چیز را کنترل می کند. اما اکثر مردم، به جای این که تسلیم خدایی شوند که کنترل همه چیز را در دست دارد، ترجیح می دهند زندگی تحت کنترل خودشان باشد.
کسی که در جستجوی خداست، او را خواهد یافت. کتاب مقدس می گوید:"مردم در جستجوی خدا هستند تا شاید به او برسند، حال آن که او حتی از قلب ما نیز به ما نزدیک تر است" (اعمال رسولان فصل هفدهم آیه بیست و هفتم). خداوند می فرماید:"اگر با تمام وجود مرا بطلبید، مرا خواهید یافت" (ارمیاء فصل بیست و نهم آیه سیزدهم). دانشمندان زمانی هیچ توجیهی طبیعی برای سنگ های آسمانی، خسوف و کسوف، گردباد، زلزله... نداشتند. اما هیچ یک از آنان نگفت که این ها همه تناقض است! همه این اسرار طبیعت راز خود را در مقابل تلاش های خستگی ناپذیر پژوهش های علمی تسلیم کردند. آنچه پاسخش را نمی دانیم، الزاما بدون پاسخ نیست. هرگاه به نکته ای برمی خورید که برای شما توضیحی ندارد، به تحقیق ادامه دهید. اگر فرض بر این باشد که پاسخی نیست، چرا باید دنبال آن گشت؟ اگر ادیسون و گراهام بل هم چنین تصور منفی داشتند، از تلفن، چراغ برق و وسایل برقی خبری نبود.
خداوند به روش های گوناگون با انسان سخن می گوید. پیام خدا فقط محدود به کتاب مقدس نیست. او از طریق کلیسا، رادیو و تلویزیون و فیلم های مسیحی، سرود های روحانی و موسیقی پرستشی، فیس بوک، یوتیوب، وب سایت ها و مقاله ها در اینترنت، کتاب های تفسیر کتاب مقدس و بررسی موضوعات مختلف کلام خدا، موزها (شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی)، سفرهای بشارتی مبشران مسیحی، روزنامه ها و مجلات مسیحی، بنیادهای خیریه و سازمان های امداد رسانی مسیحی به نیازمندان در سراسر جهان، کتاب های تاریخی و باستان شناسی، وقایع و اتفاقات روزمره و حتی خواب با انسان صحبت می کند. غالب اوقات منتقدان مسیحیت یا مخالفان وجود خدا با ایمانداران مسیحی به بحث و گفتگو می پردازند و بدین ترتیب با پیام مسیح آشنا می شوند.
همه انسان ها در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که آنان را از مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
سرانجام این که اگر کسی ادعا کند که من به خدا اعتقاد ندارم، نمی توان خدا را به عدم برگزیدگی آن شخص متهم کرده و مورد سرزنش و ملامت قرار دهیم. آن شخص علی رغم وجود دلایل کافی، نمی خواهد درباره خدا تحقیق و تفحص کرده و با خالق خویش ارتباط دوستی و صمیمیت داشته باشد. همواره به یاد داشته باشیم: انسان با داشتن اختیار و اراده آزاد، مسئول تصمیم های خویش است. 

من جنده انقلابی ام


۱۳۹۳-۱۱-۲۳

روابط جنسی پیش از ازدواج: آیا در مسیحیت داشتن زن صیغه مجاز است؟




روابط جنسی پیش از ازدواج: آیا در مسیحیت داشتن زن صیغه مجاز است؟ 


در همان ابتدای مقاله باید روشن و واضح بگویم: خدا با روابط جنسی کاملا موافق است. اگر مخالف بود آن را هرگز خلق نمی کرد. از دیدگاه خدا، روابط جنسی بسیار نیکو است، مشروط بر آن که در چارچوب درست قرار بگیرد.
کلام خدا می فرماید:"با زنت خوش باش و از همسر خود که در ایام جوانی با او ازدواج کرده ای، لذت ببر. دلبری ها و آغوش او تو را کافی باشد و قلب تو فقط از عشق او سرشار گردد" (امثال سلیمان فصل پنجم آیات هجدهم و نوزدهم). اراده خدا این نیست که ازدواج خسته کننده، بی روح و تحمیلی باشد. رابطه جنسی هدیه ای است که خدا به اشخاص متاهل می دهد تا از یکدیگر لذت ببرند. لذت جنسی را باید در چارچوبی که خدا فراهم کرده است، یعنی ازدواج بیابیم. هم چنین کتاب غزل غزل ها، شعری در مدح شادی های زندگی زناشویی است.
در کتاب مقدس آیه ای یافت نمی شود که روابط جنسی را گناه آلود، ناپاک و اشتباه قلمداد کند. روابط جنسی درخارج از چارچوب ازدواج تایید نشده است. در نظر خدا، سکس امر بسیار نیکو و عالی می باشد. خداوند به سه دلیل سکس را به وجود آورد: تولید مثل، اتحاد میان زن و شوهر و لذت و شادی.
بسیاری از مردم تصور می کنند خدا مخالف لذت و سرگرمی جنسی است. آنان فکر می کنند که خدا می خواهد تا عواطف جنسی دائما سرکوب شود. در حالی که این استنباط نادرست، به عقده های روانی منجر می شود. البته خدا می توانست روابط جنسی را کسل کننده و اجباری خلق کند. اما او این کار را نکرد، بلکه آن را به تجربه ای جذاب، رمانتیک، نشاط آور و هیجان انگیز تبدیل کرد.
اما چرا خدا برای روابط جنسی محدودیت گذاشته است؟
دلیل آن محبت خدا نسبت به ما می باشد. این محبت ما را از عواقب و پیامدهای منفی بازمی دارد. بسیاری معتفدند که روابط جنسی قبل از ازدواج، مفید و سالم است، در حالی که تجربه نشان داده، عواقب آن به رنج و درد منجر می شود. ابتلا به بیماری های مقاربتی می تواند یکی از اثرات و نتایج برقرار کردن رابطه جنسی باشد. تصورش را بکنید که چقدر دردآور است، وقتی شخص سال ها بعد پی ببرد که با داشتن روابط جنسی بر بدن خود، آسیبی التیام ناپذیر وارد آورده است. در امثال سلیمان فصل پنجم آیات یازدهم و دوازدهم می خوانیم:"عاقبت بیمار شده و از شدت درماندگی بنالید و بگویید که کاش گوش می دادم! کاش که تسلیم هوی و هوس هایم نمی شدم" هم چنین رابطه جنسی به تولد فرزندان نامشروع و سقط جنین منجر می شود. هر کدام از این ها به نوبه خود عاقبتی دردناک دارد.
برای مثال در موقع بارداری، بدن برای حفظ جنین و نیز مراحل زایمان آماده می‌شود و غدد با ترشح هورمن‌های مختلف، بدن را برای این روند جدید آماده می‌کنند. وقتی روند سقط جنین شروع می شود، بدن برای این دخالت نا به‌هنگام آمادگی ندارد و در اثر ترشح هورمون ها، ناهنجاری به وجود می‌آید که منجر به عوارض جسمی و روانی ناشی از سقط جنین می‌گردد.
تحقیقات نشان داده است، زنانی که تقریبا هم زمان با چند مرد رابطه جنسی دارند، میزان لذت جنسی آنان به مراتب کم تر از زنی است که با شوهر خود رابطه برقرار می کند. به هنگام قرار ملاقات های زن و مرد جهت آشنایی بیشتر، زنا مانع می شود تا صمیمیت عمیق میان آن دو شکل بگیرد و یکدیگر را به درستی بشناسند. دختر و پسری که با یکدیگر رابطه نامشروع برقرار می کنند، اغلب نظرشان در مورد یکدیگر تغییر می کند. پسر پی می برد که دیگر احساس سابق را نسبت به آن دختر ندارد و او در نظرش کم تر جذاب به نظر می آید. دختر هم حس می کند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. گزارش کتاب مقدس را در مورد امنون جوان به خاطر بیاورید که چگونه در عشق تامار می سوخت. اما بعد از روابط جنسی با تامار، "عشق امنون به نفرت تبدیل شد و شدت نفرتش بیش از عشقی بود که قبلا داشت. او به تامار گفت: از این جا برو بیرون" (دوم سموئیل فصل سیزدهم آیه پانزدهم). عشق و شهوت با هم تفاوت دارند. امنون بعد از تجاوز به خواهر ناتنی خود، عشقش به نفرت تبدیل شد. اگرچه ادعا کرده بود که عاشق است، اما در واقع شهوت بر او چیره شده بود. عشق صبور است، اما شهوت ارضای جنسی فوری می طلبد. تحقیقات کارشناسان ثابت کرده که اکثر زوج هایی که از زندگی زناشویی طولانی برخوردار بوده اند، از نظر روانی و جسمی سالم تر از مجردهایی بوده اند که در طول زندگی شان بارها با زنان یا مردان، روابط کوتاه مدت داشته اند. عدم اعتماد به کیفیت وسایل پیشگیری از حاملگی، ترس و نگرانی ازابتلا به بیماری های مقاربتی، احساس تقصیر و گناه، آسیب های روانی، سوءاستفاده از احساسات و عواطف، هدر شدن وقت و صرف بودجه از مشکلات روابط کوتاه مدت خارج از ازدواج است.
محبت واقعی حسود و خودخواه نیست (اول قرنتیان فصل فصل سیزدهم آیات چهارم و پنجم). محبتی که بنا کننده رابطه جاودانی است، نمی تواند بر اساس شهوت کورکورانه باشد.
خداوند فرمود:"زنا نکن" (خروج فصل بیستم آیه چهاردهم). مقصود او این بود که جامعه به بی بند و باری و فساد اخلاقی سوق داده نشود و در زندگی زناشویی خیانت و عدم اعتماد میان زن و شوهربه وجود نیاید. آسیب های روانی، بچه های طلاق، کودکان بی سرپرست یا فرزندان بدون مادر یا پدر از مضرات خیانت و زنا است. بدین ترتیب، چهره جامعه زشت و افسرده شده و زمینه را برای بزهکاری، اعتیاد وفحشاء آماده می سازد. در نتیجه پلیس، زندان، مراکز بازپروری و صرف بودجه های هنگفت نیز نمی توانند این گونه مشکلات را از سراسر جامعه پاک نمایند. اگر خدا و قوانین الهی وجود نداشت، روابط جنسی بی هدف و ویرانگر بود.
بنابراین، مخالفت خدا با زنا برای حفظ سلامت جسم و روان فرد و اجتناب از سقوط جامعه کاملا قابل درک است. در مسیحیت، قانون صیغه وجود ندارد. مسیحیت مردم را به ازدواج ماندگار و دائمی تشویق و ترغیب می کند تا زن و شوهر در چارچوب ازدواج از مزایای روابط جنسی لذت ببرند.

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...