۱۳۹۲-۱۱-۱۰

‫قسمت۲۰:ایمیل کورش کبیر

‫قسمت۲۰:ایمیل کورش کبیر





درود
‫کجا بودیم؟
‫آهان داشتیم از مراسم ملکوتی عقد و عروسی سرکارخانم پرینسس دایانا و شاه داماد دودی الفاید برایتان میگفتیم میخواستیم ادامه اش را برایتان تعریف کنیم اما یادمان نبود که تا کجای مجلس رابرایتان گفته ایم؟
یک ایمیل فرستادیم برای پابلیشر تا از اوبپرسیم.درجوابمان نوشت؟
‫قربانت گردم در فروم ایران پراود بگردید ،آخرین ایمیلتان را چک کنید
ببین کار ما به کجا کشیده که این هم برای ما ناز میکند . یادش رفته تا چند وقت پیش التماس میکرد که برایش ایمیل بفرستیم . حالا برای ما عشوه شتری هم میاید .
خوب که فکر میکنیم میبینیم ‫حق با این جمشید شاه بود که میگفت:کورش جان ،به حرف من گوش کن هرچه باشد من دوتا تاج بیشتر از شما غُرکرده ام . مردمان امروزه خرشان که از پل گذشت حرمت برای ما نگه نمیدارند .انقدر این پابلیشر را تحویل نگیرید .
‫راست میگفت ،واقعاً راست میگفت.یک ایمیل دیگر برای پابلیشر فرستادیم و نوشتیم که:خوب پابلیشر جان تا همینجا کافیست .موفق باشی ،امیدوارم بزودی همدیگر را ملاقات کنیم .
‫بلافاصله ایمیلش آمد که :یعنی چه ؟هنوز ماجرای شما تمام نشده که .
‫نوشتیم:به درک که تمام نشده ،مامیخواستیم در این دوران هردم بیلی که برشما میگذرد کمکی بشما بکنیم اما دیدیم شماها وضعتان وخیمتر از این حرفهاست . دیگر حوصلهءایمیل نگاری نداریم ،بدرود .
‫با پررویی برای ما جواب نوشت که:این حرفها چه معنی دارد؟جناب کورش شما بامن قرارداد بسته اید ،فسخ قرارداد دوطرفه است ،اگر قراردادتان را یک طرفه فسخ کنیدتا سه سال حق مصاحبه ندارید . نه اجازهءمصاحبه و ایمیل نگاری دارید و نه پند و اندرز دادن به نگارندهءدیگری.
‫این پابلیشر هم خوب بلد است خون همایونی مارا به جوش بیاورد .انگار مارا برای مربیگری تیم فوتبال استخدام کرده که خط و نشان میکشد و از محرومیت و ممنوع المصاحبه بودن حرف میزند .یه بارکی بهمان بگوید کورش مورینیو دیگر.حالا اگر کورش مورینیو بودیم باز یه چیزی ،با این اوضاعی که شما دارید میترسم بما بگوید کورش میثاقیان.
‫با اعصابی خرد دست بر آسمان بلندکردیم و عرض کردیم :ای ایزد توانا ازتو میخواهم که پابلیشر را به زمین گرم بزنی و روانهء دوزخش کنی و....
‫هنوز نفرینمان دم نکشیده بود که یک ایمیل ، تذکر از جانب خدا برایمان ارسال شد.چشممان که به ایمیل افتاد چهارستون بدنمان لرزید در این warningنوشته شده بود:
‫مشترک گرامی اولاًچرا دستتان را هنگام دعا بالا میبرید؟این کارهارا زمانی که روی زمین بودید میکردید ،الآن که پیش مایید دیگرچرا؟
‫دوماً تورو ابوالفضل دست از سر ما بردارید دیگر.چرا شماانسانها فقط تا یک جایی گیر میکنید یاد ما می افتید؟موقع خوشیهایتان خبری هم از ما نمیگیرید .
‫سوماً مردم زندهء روی کرهءزمین کم دعا میکنند که شماهم خودتان راوارد معرکه کرده اید؟ میدانید الآن در هرثانیه چندتا دعا به عرش می آید ؟آنهم الآن که به پایان جام حذفی نزدیکیم؟ دعای پرسپولیسیها را اجابت کنیم؟دعای استقلالیها را؟ دعای سپاهانیهارا؟ تازه طرفداران فولاد و ملوان هم هستند که میگویند:بارخدایا چرا به تیمهای صاحبنام و پرطرفدار بیشتر اهمیت میدهی؟نکند تو هم خدای قرمز و آبی هستی؟
‫از جن گیر و رمال گرفته تا دعانویس و کوفت و زهرمار دارند کمک میگیرند یک عده هم مثل آقای قلعه نوعی با لابیه آقا امام زمان میخواهد قاپ مارا بدزدد که قهرمان دو جام شود .
‫ازطرف دیگر آن دروازه بان بی حیای استیل آذین که با انگشتش مارا به تماشاچیها نشان میداد و میگفت خدا اون بالاست هم یه عده را بر این داشته که ما کدام بالاییم ؟ خوب شد حالا از دیدهءامثال او پنهانیم وگر نه رنگ قالیهایی که روی عرش انداخته بودیم هم لو میداد . آقاتمارض کرده،حالا کل باشگاه پرسپولیس را حواله داده است به ما که حقشان را کف دستشان بگذاریم . مگر ما کارمند اینهاییم؟
‫آن علی دایی هم که تا تیمش میبازد ،ریسه شان میکند و میبردشان مکه و هفت بار دور خانهءمن میچرخاند تا یجورهایی باختهایش را بیندازد گردن حکمت ومشیت و خواست ما .
‫هرکس میبرد میگوید خدا نخواست هرکس هم میبرد میگوید خواست خدا بود .مگر من روی عرش پلی استیشن بازی میکنم که دائماً یکی را ببازانم و دیگری را پیروز کنم؟
‫حالا توی این هیرو ویر شماهم با پابلیشر دعوایتان را آورده اید سر من؟ با اینکه خاطرتان عزیز است اما در صورت تکرار شمارا از مقام ادمین هخامنشیان برداشته و یک امتیاز منفی هم بهتان میدهیم .
از این ببعدهم کاری داشتید با فرشتگان درمیان بگذارید .
‫امضا:ایزد یکتا ،سوپر ادمین کل آسمانهاوزمین .
‫‫−−−−−−
‫چه میشد گفت دیگر؟خداوند هم آب پاکی را روی دست ما ریخته بود . اما ناگهان فکری بهذهنمان رسید .
‫خوبی شما مردم روی زمین الالخصوص شما هموطنان گرامی اینست که وقتی آدم کمی باشماها هم صحبت شود راه و رسم دوز و کلک را می آموزد .
‫ایمیلی دادیم به پبلیشر که:
‫قربان یاقوت توک تاج همایونیمان گردی ، از آنجا که در جواب دادن بما گستاخ شده ای و دیدن فیلم رودر رو شدنت با عزرائیل برای ما تکراری و کسل کننده شده منتظر باش تا برای دیگربار ایشان را سراغت بفرستیم .
‫ایمیلش آمد که .قربان روی ماهتان شوم ،تصدق وجودتان گردم ، دور سبیل ملکه کشتان هشت دور بچرخم ،من که خطایی نکردم ،خواستم از این راه یک تبلیغی هم برای سایت وزینمان کرده باشم وگرنه حقیر کجا و گستاخی کجا؟ گفتم حیف است که چنین سایتی به نور دیدهءآن پادشاه بی همتا روشن نشود . الساعه ادامهء قسمت قبل را برایتان میفرستم . به جناب عزرائیل سلام مخلصانهءمرا بفرستید و بگویید انشاالله خودم صدسال دیگر با پای خودم به دستبوسی ایشان و شما خواهم شتافت دیگر ایشان زحمت نکشند .
‫عجب مار موز زبانبازیست این پابلیشر ،چه نوشابه ای هم برای خودش باز میکند. صد سال دیگر؟چه خوش اشتهاست
‫برایش نوشتیم:
‫انقدر زود میایی حیف نیست؟حالا یک دویست سیصدسال دیگه ای میماندی .تعارف نکن جان کورش حیف است زمین از وجود تو خالی بماند .اما فکر نکنم به دستبوس ما بیایی ،احتمالاًهم سلولی صادق تپل خواهی شد .دست اورا ببوس. حالا هم تا غضب همایونی ما بیشتراز این فوران نکرده قسمت قبلی داستان رابفرست .
‫ایمیلش آمدکه:پس اعلیحضرت بیخیال عزرائیل میشوند؟
‫نوشتیم ،کارت را بکن مردک ،وگرنه ....
بلافاصله قسمت قبل را برایمان فرستاد
‫خوب حالا برویم سراغ ادامهء داستان.
‫بله ،آنجا بودیم که مردی بنام آغاسی داشت (دایانا لیدی چه جشن و چه عیدی) را میخواند.
‫یکدفعه دیدیم گردن داریوش شاه مثل گهواره به سمت چپ و راست میرود .باتعجب پرسیدیم:چیزیتان شده؟حالتان خوب است؟
‫درحالی که لنگه ابروهایش را یکی یکی و سریع بالا وپایین مبرد گفت :از این بهتر نمیشوم .
‫گفتیم:پس چرا گردنتان چپ و راست میرود و ابروهایتان الاکلنگی بالا و پایین میرود؟
‫گفت:این قر گردن است .کلاًچنین آهنگی یک چنین رقصی را میطلبد
‫با آرنج زدیم به پهلویش و با تشر گفتیم:ببینیم میتوانید همین آبرویی که برایمان باقی مانده راببرید؟ این کارها چیست دیگر آرام بنشینید
به جمشیدشاه هم که سمت چپمان نشسته بود گفتیم:انقدر با آن جام جهان نماتان شبکه های ماهواره ای را نشان اینها ندهید شمارا به حضرت عباس .
‫جمشید شاه گفت:چرا؟شما که نمیبینید چرا اینطور شده اید؟ ماهواره ممنوع؟رقص ممنوع ؟ قسم هم که میخورید . کم مانده گشت ناجاهم تشکیل بدهید .
‫دیدیم پربیراه هم نمیگوید .خواستیم حرف را عوض کنیم ،گفتیم:پس جناب جبرئیل کی عقد را تمام میکند؟
‫جمشید شاه گفت: قرار است به سبک تک تک کشورها و مردمان و قبائل عقدشوند .کمی طول میکشد چون برعکس روی کرهء زمین از قبائل کوچک شروع میشود تا بزرگترها . فعلاً به سبک قبیلهءموجا چوتا در آمازون دارن عقد میکنند یعنی داماد باید طی کشتی مفصل با پنج کروکدیل ،یک مرواریدی که قبلاًدرون بیضهءیکی از کروکدیلها جاسازی شده را بیرون بیاورد و به عروس بدهد .
دوباره چشممان افتاد به داریوش کبیر که بقول خودش قر گردن و ابرو میداد و کم کمک داشت سینه و دستش را هم میلرزاند . بی اختیار با دیدن این صحنه زدیم زیر خندهءهمایونی .جمشیدشاه هم خندید .
‫همانطور که داشتیم میخندیدیم متوجه شدیم که جمشید شاه و داریوش کبیر با قیافه ای جدی خبردار ایستاده اند و با ترس به روبرویشان نگاه میکنند .
‫سرمان را بالا آوردیم که ببینیم چه خبر است که ...
‫چشمتان روز بد نبیند.سر که بلندکردیم دیدیم کاساندان خانم ،همسر گرامیمان به همراه همسران داریوش و جمشید با اخم و چشمی که از آتش خشم شعله ور بود دست به کمر روبرویمان ایستاده اند
‫دستپاچه دویدیم جلو و خیرمقدمگویان دعوتشان کردیم که بنشینند اما همسر عزیزتر از جانمان فرمودند :
‫آقا کوووورش کبیر؟
‫فرمودیم :جان آقا کورش کبیر؟کبیر هم که باشیم پیش شما کویریم ای باران مهربانی
‫دندان قروچه ای رفتند و آهسته دهان زیبایشان را دم گوش همایونی ما آوردند و گفتند:بجای این زبون بازیها می آمدی مارا که یک لنگ پا در آرایشگاه ملائکه تنها مانده بودیم می آوردی به مجلس عروسی .نمیشد؟ نمیتوانستی رفیق بازیهایت را بگذاری برای بعد؟
‫باتعجب گفتیم:ای کاساندان گرامی ،آرایشگاه چیست دیگر؟ اینها را از این ایرانیهای تازه وارد یاد گرفته اید؟ یکبارکی دماقتان را هم عمل کنید . این حرفها چیست شما.....
‫حرف مارا قطع کرد و گفت:نخیر موضوع این چیزها نیست ،مردها همه از یک قماشند ،مرد باید همسرش را درک کند که تو نمیکنی.
‫به آرامی گفتیم :همسر من ،عزیز من به حرف این خانمهای تازه وارد گوش نده اینها ....
‫باز حرف مارا قطع کرد و در حالی که به سمت دیگر مجلس میخواست برود گفت: تازه فهمیده ام چه کلاهی به سرم رفته .شما قدر مرا نمیدانی .تکلیفمان باشد برای وقتی که برگشتی خانه .
‫باز با دستپاچگی گفتم :حالا کجا میروی؟
‫بی اعتنا گفت:با خانمها آنطرف مجلس هستیم و گپ میزنیم فرمایشی بود؟ یکهو با خشم بما نگاه کرد
‫گفتیم:خیر و لبخند پلاسیده ای روی لبمان نقش بست .
‫به داریوش کبیر و جمشیدشاه نگاه کردیم ،آنها هم دست کمی از ما نداشتند ،رنگ پریده و هاج و واج به همسرانشان که همراه بانو کاساندان میرفتند ،نگاه میکردند .
‫البته این را هم بگویم ها : ما زن ذلیل نیستیم ،بلکه به همسرانمان احترام میگذاریم
‫ادامه دارد
‫ضمناً تف به روی پابلیشر بیاید که هرچه گفتیم :پشیمان شدیم از نوشتن مطالب اخیر ،پاکشان کن .گفت: قربانت گردم رسم امانتداری اجازه نمیدهد که دست به خط ملوکانهءشما بزنم .
‫حالا برای ما دم از امانتداری هم میزند بزمجه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...