انتشار
سخنانی از هاشمی رفسنجانی درباره بمباران شیمیایی مردم سوریه توسط نیروهای
دولتی اسد درحالیکه قرائت عامه مسئولین جمهوری اسلامی و از جمله خامنهای
بار دیگر سخنانی را در مورد هاشمی بر سر زبانها انداخت که به راستی هاشمی
کیست و در پی چیست؟
این
رویه را البته چند سالی هست که هاشمی رفسنجانی انتخاب کرده، رویه ایی که
از نوع نگاه خودش و آیتالله خمینی بر سر پایان جنگ و پذیرش قطعنامه و بیان
نامه منتشرنشده خمینی آغاز شد و به گمانم اوجش در آن خطبههای نماز جمعه
۲۶ تیرماه ۱۳۸۸ بود، در بعد از آن بود که هاشمی و خانوادهاش رویه ایی را
آغاز کردند تا اینگونه القاء شود که: «رفسنجانی
تنها کسی است که میتواند جلوی رهبر بایستد» و بسیاری هم این گمان را
بردهاند و هاشمی را قدرتمندترین فرد جمهوری اسلامی را میدانند اما حقیقت
این است که این تصور کاملاً اشتباه است.
زمانی
که هاشمی در بعد از فوت آیتالله خمینی و آغاز رهبری خامنهای به ریاست
جمهوری رسید تندروهای اطراف رهبر تا هیچگونه قدرتی نداشتند و یا به مراتب
ضعیفتر از الآن بودند اما در همان وضعیت نیمبندی که خامنهای داشت وضعیتی
که حتی بنا به نوشته خاطرات خود هاشمی حتی عاجز از نوشتن دستورات اداری و
موضوعات سخنرانیاش بود باز هاشمی وزارتخانههای حساسی همچون ارشاد و
اطلاعات و کشور را به افرادی واگذار کرد که نزدیکترین دیدگاه را با
خامنهای داشتند.
حالا
تصور کنید از آن زمان تا به حال این خامنهای است که دامنه قدرتش قطورتر
شده و هاشمی روزبهروز ضعیفتر و اکنون این انسان پیر و فرتوت (بقول شورای
نگهبان) چطور میخواهد جلوی خامنهای بایستد؟
سابقه
رفسنجانی نشان میدهد که او هرگز جلوی رهبر نه میایستد و نه ایستاده و نه
مطمئناً خواهد ایستاد و اصلاً چه کسی میتواند یک مثال و فقط یک مثال
بیاورد که رفسنجانی در برابر خامنهای ایستاده باشد؟
از
طرف دیگر رفسنجانی به خاطر پروندههایی که اطرافیان رهبری درباره فساد
مالی فرزندانش ریز به ریز در این چند سال جمع کردهاند در برابر رهبر بسیار
آسیبپذیر است؛ و بجز این، حتی اگر او جرئت ایستادن در برابر رهبر را هم
پیدا کند با چه پشتوانهای میخواهد این کار را بکند؟ مردم یا قدرت خارجی؟
هیچکدام این دو به رفسنجانی اعتماد ندارند جز آن دستهای که معتقدند:
«رفسنجانی عوض شده است» که خوب باید به آنها گفت مثلاً همین جماعت
اصلاحطلبان فعلی که تمامشان در دوران جوانی یا از دیوار سفارت بالا
رفتهاند و یا بازجوی زندان اوین بودهاند و یا انجمنیهایی بودند که در
دانشگاهها کمتر به لت و پار کردن مخالفانشان رضا نبودند در این بیست و
چندساله به آدمهای معقول و میانهروی چهل و چندساله فعلی تبدیلشدهاند و
البته دلیلش این است که درسخواندهاند، مطالعه کردهاند، دنیا را
دیدهاند، گذشتهشان را نقد کردهاند و خلاصه تغییراتشان دلیل دارد اما
واقعاً رفسنجانی از ده سال پیش تا به حال جز کبر سن که اضافه کرده چه چیز
جدیدی یاد گرفته است؟ چه مطالعاتی کرده که ذهنش را بطوربنیانی عوض کرده
باشد؟
همه
اینها در حالی است که او هرگز گذشته خود را نقد نکرده و هیچ کس به یاد
نمیآورد که رفسنجانی هرگز گفته باشد که اشتباه کرده است!
حالا
اگر بخواهیم باز به پیشانی نوشت این یادداشت برگردیم و به سخنرانی
جنجالبرانگیز او درباره بمباران شیمیایی اشارهکنم صرفنظر از تکذیبهایی
که درباره آن شد باید بگویم که رفسنجانی امروز فقط دوست دارد هر از گاهی
کاری کند و حرفی بزند و … تا فقط همچنان در این سالهای فرتوتی مطرح باشد و
بس!
رفسنجانی
به مثابه یک نظامی که خود را ذوب در فرماندهاش میداند و اطاعت محض از او
برایش دستور و تکلیف است فردی است ذوب در نظام و هر گونه حتی توهم مخالفت
او با این نظام و ولیفقیه کودکانه و سادهانگارانه است!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر