پنج نمونه رشد کلیسا در کتاب اعمال رسولان فصل های اول تا یازدهم
کلیسای سامره (اعمال فصل هشتم)
در ابتدای تاسیس کلیسا، انجیل تنها در میان یهودیان یا کسانی که به یهودیت گرویده بودند، منتشر گردید. گرچه در عهد عتیق پیش گویی هایی در مورد برکت و احیاء بسیاری از غیر یهودیان وجود داشته، اما این نکته توسط یهودیان نادیده گرفته می شد. نگرش و پیش داوری ها که ریشه در تاریخ داشت، موانعی ایجاد کرده بود که از یک طرف یهودیان را از سامری ها و از طرف دیگر آن ها را از غیر یهودیان جدا می کرد. در نتیجه، یکی از کارهای بسیار مهم روح القدس در انتشار انجیل، شکستن این سدها بود.
نخستین گام شکستن این سدها، در نتیجه مرگ استیفان برداشته شد. روز بعد از مرگ استیفان، شکنجه و آزار ایمانداران کلیسای اورشلیم شروع شد، به طوری که همه ایمانداران مسیحی یهودی نژاد به یهودیه و سامره فرار کردند. فقط رسولان در اورشلیم باقی ماندند. ایماندارانی که از اورشلیم گریخته بودند، به هر جا می رفتند پیغام عیسی را به مردم می رساندند. جفایی که سبب مرگ استیفان شد، به جای این که موجب توقف شهادت مومنین در مورد مسیح شود، تنها موجب گسترش شعله بشارت در ملل دیگر گردید.
در دوران عهد جدید، اسرائیل به سه منطقه یا ایالت اصلی تقسیم شده بود: جلیل در شمال، سامره در وسط و یهودیه در جنوب. شهر سامره (در ایالت سامره) در زمان تقسیم حکومت اسرائیل، قبل از آن که در سال 722 قبل از میلاد به دست آشوری ها بیفتد، پایتخت شمالی اسرائیل بود. پادشاه آشور بسیاری را اسیر کرد و نه فقط فقیرترین افراد را در سامره باقی گذاشت، بلکه غیر یهودی ها را نیز به آن منطقه آورد. این خارجی ها با یهودیانی که در آن جا باقی مانده بودند، وصلت کردند و در نتیجه، نژاد مختلطی به وجود آمد که "سامری" نامیده می شد. یهودیان "خالص" در ایالت جنوبی یهودیه، سامری ها را دورگه می دانستند و نفرت شدیدی میان این دو گروه "خالص" و "ناخالص" شکل گرفت که تا زمان عیسی و تاسیس کلیسا هنوز این کینه و نفرت تداوم داشت. اما عیسی خودش به سامره رفت (یوحنا فصل چهارم). او دلیلی نمی دید که با این قبیل محدودیت های تاریخی و فرهنگی سازش کند. مسیح به پیروانش دستور داد که پیغام انجیل را حتی به سامری ها نیز برسانند (اعمال فصل اول آیه هشتم).
فیلیپس به سامره رفت. این فلیپس همان فلیپس رسول نیست (یوحنا فصل یکم آیات چهل و سوم و چهل و چهارم). او یک یهود یونانی زبان و "پر از حکمت و روح القدس" است که برای کمک به توزیع غذا در کلیسا انتخاب شد (فصل ششم آیه پنجم). سامری ها به خاطر معجزات فیلیپس، به دقت به سخنان او گوش می دادند. روح های شریر نیز با فریادهای بلند از وجود دیوانگان بیرون می آمدند و افلیج ها و لنگ ها شفا می یافتند. از این جهت، شهر سامره غرق در شادی شد! (اعمال فصل هشتم آیات ششم تا هشتم)
لوقا (نویسنده کتاب اعمال رسولان) به معرفی شمعون جادوگر می پردازد که کارهای حیرت انگیزی انجام می داد، به طوری که اهالی سامره اغلب از او به عنوان "مرد بزرگ" یاد می کردند. او نیز ایمان آورده و غسل تعمید گرفت. شمعون از فیلیپس جدا نمی شد و از معجزات او مات و مبهوت می ماند (آیه سیزدهم).
وقتی رسولان شنیدند که اهالی سامره پیغام خدا را قبول کرده اند،پطرس و یوحنا را به آنجا فرستادند (فصل هشتم ایه چهاردهم). پطرس و یوحنا به سامره آمدند تا دریابند آیا سامری ها واقعا ایمان آورده اند. مسیحیان یهودی نژاد، حتی رسولان، هنوز مطمئن نبودند که افراد نیمه یهودی می توانند روح القدس را بیابند. نسل دوم بعد از رسولان (نظیر فیلیپس) به رشد و توسعه کلیسا کمک می کرد و نقش نسل اول (رسولان) که پایه گذار کلیسا بودند به نظارت و تحقیق تغییر کرد.
ورود پطرس و یوحنا به سامره، لحظه ای سرنوشت ساز در انتشار پیغام انجیل و رشد کلیسا بود. آن ها دیدند که روح القدس در این مردم کار می کند. در نتیجه مطمئن شدند که روح القدس در همه ایمانداران مسیحی یعنی هم در یهودیان و غیر یهودیان فعال است. با این توصیف، بعد از تجربه پطرس با کرنیلیوس (فصل دهم) بود که رسولان کاملا متقاعد شدند که روح القدس برای همه انسان ها است.
روح القدس یهودیان و سامریان را که با یکدیگر خصومت تاریخی داشتند، به دوستان تبدیل کرد. محبت خدا توسط روح القدس در قلوب طرفین کاشته شد و رشد نمود. صلح و آشتی میان دو دوشمن سنتی شکل گرفت.
وقتی ماجرا را دنبال می کنیم، درمی یابیم که ایمان شمعون (جادوگر سابق) سطحی بود. ایمان واقعی مستلزم وقف تمامیت وجودمان به خداست (یعقوب فصل دوم آیات نوزدهم و بیستم). همه کسانی که به مسیح ایمان دارند، مسیحی واقعی نیستند. یعقوب در نامه خود، ایمانداران مسیحی را غافلگیر و حیرت زده کرد (یعقوب فصل دوم آیات هجدهم و نوزدهم). برای مردم خیلی عجیب است که بدانند شیاطین هم ایمان دارند. آن ها چه ایمانی دارند؟ نخست آن که ارواح شریر به وجود خدا اعتقاد دارند. آن ها نه منکر خدا هستند و نه شکاک به وجود خدا. در ضمن آن ها به خدا بودن مسیح هم اعتقاد دارند (مرقس فصل سوم آیات یازدهم و دوازدهم). به جهنم نیز معتقدند (لوقا فصل هشتم آیه سی و یکم). به قدرت کلام خدا هم اعتقاد کامل دارند. ولی ایمان داشتن و لرزیدن، انسان را نجات نمی دهد. شیاطین هم ایمان دارند و می لرزند. بعضی تحت تاثیر چیزی در کلیسا قرار می گیرند، بدون آن که تخم کلام خدا در ذهن آن ها رشد کند. شمعون فکر می کرد که می تواند قدرت روح القدس را بخرد، اما پطرس او را به شدت توبیخ کرد. هیچ مقدار پول نمی تواند نجات، بخشش گناهان یا قدرت خدا را بخرد. این چیزها فقط با توبه و ایمان به مسیح به عنوان نجات دهنده به دست می آید.
شمعون با این درخواست خود فقط می خواست با مبدل شدن به یک دهنده مقتدر عطای روح القدس، دوباره آبرو و حیثیتی در میان مردم برای خود کسب کند. او می خواست در مقام پطرس، یوحنا و فیلیپس قرار بگیرد. تنها راه یافتن قدرت خدا، انجام همان کاری بود که پطرس به شمعون گفت، یعنی باید از گناهان خود دست کشید، از خدا طلب بخشش کرد و سرانجام از روح او پر شد.
کلیسای سامره (اعمال فصل هشتم)
در ابتدای تاسیس کلیسا، انجیل تنها در میان یهودیان یا کسانی که به یهودیت گرویده بودند، منتشر گردید. گرچه در عهد عتیق پیش گویی هایی در مورد برکت و احیاء بسیاری از غیر یهودیان وجود داشته، اما این نکته توسط یهودیان نادیده گرفته می شد. نگرش و پیش داوری ها که ریشه در تاریخ داشت، موانعی ایجاد کرده بود که از یک طرف یهودیان را از سامری ها و از طرف دیگر آن ها را از غیر یهودیان جدا می کرد. در نتیجه، یکی از کارهای بسیار مهم روح القدس در انتشار انجیل، شکستن این سدها بود.
نخستین گام شکستن این سدها، در نتیجه مرگ استیفان برداشته شد. روز بعد از مرگ استیفان، شکنجه و آزار ایمانداران کلیسای اورشلیم شروع شد، به طوری که همه ایمانداران مسیحی یهودی نژاد به یهودیه و سامره فرار کردند. فقط رسولان در اورشلیم باقی ماندند. ایماندارانی که از اورشلیم گریخته بودند، به هر جا می رفتند پیغام عیسی را به مردم می رساندند. جفایی که سبب مرگ استیفان شد، به جای این که موجب توقف شهادت مومنین در مورد مسیح شود، تنها موجب گسترش شعله بشارت در ملل دیگر گردید.
در دوران عهد جدید، اسرائیل به سه منطقه یا ایالت اصلی تقسیم شده بود: جلیل در شمال، سامره در وسط و یهودیه در جنوب. شهر سامره (در ایالت سامره) در زمان تقسیم حکومت اسرائیل، قبل از آن که در سال 722 قبل از میلاد به دست آشوری ها بیفتد، پایتخت شمالی اسرائیل بود. پادشاه آشور بسیاری را اسیر کرد و نه فقط فقیرترین افراد را در سامره باقی گذاشت، بلکه غیر یهودی ها را نیز به آن منطقه آورد. این خارجی ها با یهودیانی که در آن جا باقی مانده بودند، وصلت کردند و در نتیجه، نژاد مختلطی به وجود آمد که "سامری" نامیده می شد. یهودیان "خالص" در ایالت جنوبی یهودیه، سامری ها را دورگه می دانستند و نفرت شدیدی میان این دو گروه "خالص" و "ناخالص" شکل گرفت که تا زمان عیسی و تاسیس کلیسا هنوز این کینه و نفرت تداوم داشت. اما عیسی خودش به سامره رفت (یوحنا فصل چهارم). او دلیلی نمی دید که با این قبیل محدودیت های تاریخی و فرهنگی سازش کند. مسیح به پیروانش دستور داد که پیغام انجیل را حتی به سامری ها نیز برسانند (اعمال فصل اول آیه هشتم).
فیلیپس به سامره رفت. این فلیپس همان فلیپس رسول نیست (یوحنا فصل یکم آیات چهل و سوم و چهل و چهارم). او یک یهود یونانی زبان و "پر از حکمت و روح القدس" است که برای کمک به توزیع غذا در کلیسا انتخاب شد (فصل ششم آیه پنجم). سامری ها به خاطر معجزات فیلیپس، به دقت به سخنان او گوش می دادند. روح های شریر نیز با فریادهای بلند از وجود دیوانگان بیرون می آمدند و افلیج ها و لنگ ها شفا می یافتند. از این جهت، شهر سامره غرق در شادی شد! (اعمال فصل هشتم آیات ششم تا هشتم)
لوقا (نویسنده کتاب اعمال رسولان) به معرفی شمعون جادوگر می پردازد که کارهای حیرت انگیزی انجام می داد، به طوری که اهالی سامره اغلب از او به عنوان "مرد بزرگ" یاد می کردند. او نیز ایمان آورده و غسل تعمید گرفت. شمعون از فیلیپس جدا نمی شد و از معجزات او مات و مبهوت می ماند (آیه سیزدهم).
وقتی رسولان شنیدند که اهالی سامره پیغام خدا را قبول کرده اند،پطرس و یوحنا را به آنجا فرستادند (فصل هشتم ایه چهاردهم). پطرس و یوحنا به سامره آمدند تا دریابند آیا سامری ها واقعا ایمان آورده اند. مسیحیان یهودی نژاد، حتی رسولان، هنوز مطمئن نبودند که افراد نیمه یهودی می توانند روح القدس را بیابند. نسل دوم بعد از رسولان (نظیر فیلیپس) به رشد و توسعه کلیسا کمک می کرد و نقش نسل اول (رسولان) که پایه گذار کلیسا بودند به نظارت و تحقیق تغییر کرد.
ورود پطرس و یوحنا به سامره، لحظه ای سرنوشت ساز در انتشار پیغام انجیل و رشد کلیسا بود. آن ها دیدند که روح القدس در این مردم کار می کند. در نتیجه مطمئن شدند که روح القدس در همه ایمانداران مسیحی یعنی هم در یهودیان و غیر یهودیان فعال است. با این توصیف، بعد از تجربه پطرس با کرنیلیوس (فصل دهم) بود که رسولان کاملا متقاعد شدند که روح القدس برای همه انسان ها است.
روح القدس یهودیان و سامریان را که با یکدیگر خصومت تاریخی داشتند، به دوستان تبدیل کرد. محبت خدا توسط روح القدس در قلوب طرفین کاشته شد و رشد نمود. صلح و آشتی میان دو دوشمن سنتی شکل گرفت.
وقتی ماجرا را دنبال می کنیم، درمی یابیم که ایمان شمعون (جادوگر سابق) سطحی بود. ایمان واقعی مستلزم وقف تمامیت وجودمان به خداست (یعقوب فصل دوم آیات نوزدهم و بیستم). همه کسانی که به مسیح ایمان دارند، مسیحی واقعی نیستند. یعقوب در نامه خود، ایمانداران مسیحی را غافلگیر و حیرت زده کرد (یعقوب فصل دوم آیات هجدهم و نوزدهم). برای مردم خیلی عجیب است که بدانند شیاطین هم ایمان دارند. آن ها چه ایمانی دارند؟ نخست آن که ارواح شریر به وجود خدا اعتقاد دارند. آن ها نه منکر خدا هستند و نه شکاک به وجود خدا. در ضمن آن ها به خدا بودن مسیح هم اعتقاد دارند (مرقس فصل سوم آیات یازدهم و دوازدهم). به جهنم نیز معتقدند (لوقا فصل هشتم آیه سی و یکم). به قدرت کلام خدا هم اعتقاد کامل دارند. ولی ایمان داشتن و لرزیدن، انسان را نجات نمی دهد. شیاطین هم ایمان دارند و می لرزند. بعضی تحت تاثیر چیزی در کلیسا قرار می گیرند، بدون آن که تخم کلام خدا در ذهن آن ها رشد کند. شمعون فکر می کرد که می تواند قدرت روح القدس را بخرد، اما پطرس او را به شدت توبیخ کرد. هیچ مقدار پول نمی تواند نجات، بخشش گناهان یا قدرت خدا را بخرد. این چیزها فقط با توبه و ایمان به مسیح به عنوان نجات دهنده به دست می آید.
شمعون با این درخواست خود فقط می خواست با مبدل شدن به یک دهنده مقتدر عطای روح القدس، دوباره آبرو و حیثیتی در میان مردم برای خود کسب کند. او می خواست در مقام پطرس، یوحنا و فیلیپس قرار بگیرد. تنها راه یافتن قدرت خدا، انجام همان کاری بود که پطرس به شمعون گفت، یعنی باید از گناهان خود دست کشید، از خدا طلب بخشش کرد و سرانجام از روح او پر شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر