جواب همه آنهایی كه دلیل حمایت بی وقفه از کیروش را سوال می کنند در این خاطره نهفته است.
سیروس دین محمدی ، بازیکن سابق تیم ملی در گفتگو با ایسنا :
"ساعت 19:45 اسامی بازیکنان دعوت شده به تیم ملی ایران را اعلام کردند و گفتند که ساعت 9 روز بعد در زمین شماره 2 ورزشگاه آزادی حاضر باشند. به ذوالفقار نسب گفتم که تاکنون در شب رانندگی نکردهام، آن زمان یک رنو داشتم. از ذوالفقارنسب خواستم که به مایلی کهن بگوید در صورتی که امکان دارد به من اجازه دهد تا صبح حرکت کنم و به تمرین عصر تیم ملی برسم. ذوالفقارنسب با من تماس گرفت و گفت که مایلی کهن این موضوع را قبول نکرده است و اعلام کرده اگر دینمحمدی ساعت 9 صبح در زمین شماره 2 ورزشگاه آزادی حاضر نباشد از لیست بازیکنان تیم ملی خط میخورد.
به یاد دارم که به خانه آمدم و به همسرم گفتم که باید به تهران برویم. او هم گفت تو تاکنون شب رانندگی نکردهای. در جواب به او گفتم که چارهای نداریم. ساعت 10 شب بود که از تبریز خارج شدیم و من یک کیلو تخمه خریدم تا بتوانم با این کار از خواب رفتگیام جلوگیری کنم. حدود ساعت پنج یا شش صبح بود که به تهران رسیدیم و با حدود یک یا دو ساعت خواب ساعت 9 صبح در اردوی تیم ملی حاضر شدم. خانواده داییام در تهران بودند و به دلیل اینکه با دختر داییام ازدواج کرده بودم، به منزل داییام رفتیم.
همان روز اولی که در تمرین تیم ملی حاضر شدیم، قرار شد از بازیکنان تست کوپر بگیرند. نمیتوانستم بگویم که شب را تا صبح رانندگی کردهام و هماکنون نمیتوانم تمرین کنم چرا که بلافاصله از لیست خط میخوردم. آن زمان نه میدانستیم کشاله چیست و نه رباط. فقط میدانستیم رباط کریم کجاست! 500 تومان را از جیبم درآوردم و برای خودم صدقه دادم که خدای ناکرده مصدوم نشوم."
سیروس دین محمدی ، بازیکن سابق تیم ملی در گفتگو با ایسنا :
"ساعت 19:45 اسامی بازیکنان دعوت شده به تیم ملی ایران را اعلام کردند و گفتند که ساعت 9 روز بعد در زمین شماره 2 ورزشگاه آزادی حاضر باشند. به ذوالفقار نسب گفتم که تاکنون در شب رانندگی نکردهام، آن زمان یک رنو داشتم. از ذوالفقارنسب خواستم که به مایلی کهن بگوید در صورتی که امکان دارد به من اجازه دهد تا صبح حرکت کنم و به تمرین عصر تیم ملی برسم. ذوالفقارنسب با من تماس گرفت و گفت که مایلی کهن این موضوع را قبول نکرده است و اعلام کرده اگر دینمحمدی ساعت 9 صبح در زمین شماره 2 ورزشگاه آزادی حاضر نباشد از لیست بازیکنان تیم ملی خط میخورد.
به یاد دارم که به خانه آمدم و به همسرم گفتم که باید به تهران برویم. او هم گفت تو تاکنون شب رانندگی نکردهای. در جواب به او گفتم که چارهای نداریم. ساعت 10 شب بود که از تبریز خارج شدیم و من یک کیلو تخمه خریدم تا بتوانم با این کار از خواب رفتگیام جلوگیری کنم. حدود ساعت پنج یا شش صبح بود که به تهران رسیدیم و با حدود یک یا دو ساعت خواب ساعت 9 صبح در اردوی تیم ملی حاضر شدم. خانواده داییام در تهران بودند و به دلیل اینکه با دختر داییام ازدواج کرده بودم، به منزل داییام رفتیم.
همان روز اولی که در تمرین تیم ملی حاضر شدیم، قرار شد از بازیکنان تست کوپر بگیرند. نمیتوانستم بگویم که شب را تا صبح رانندگی کردهام و هماکنون نمیتوانم تمرین کنم چرا که بلافاصله از لیست خط میخوردم. آن زمان نه میدانستیم کشاله چیست و نه رباط. فقط میدانستیم رباط کریم کجاست! 500 تومان را از جیبم درآوردم و برای خودم صدقه دادم که خدای ناکرده مصدوم نشوم."
از تکرار آن روزها می ترسم ، از افتادن کار دست کسانی که فوتبال علمی برایشان "لطیفه" است. این خاطره ها برای همه کسانی که از نزدیک با مواردی از این دست برخورد کرده اند داستان روزهای تیره ای است که نباید تکرار شود. روزهایی که رعایت کوچکترین استانداردهای علمی رویا بود.
ما این خاطرات را زندگی کردیم که حالا وحشت زده ایم ، وحشت از بازگشت.
ما این خاطرات را زندگی کردیم که حالا وحشت زده ایم ، وحشت از بازگشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر