بزرگ تر که شدم فقط تاريخ و جغرافيا و تعليمات دينی را ميخواندم
سبيلم که جوانه زد فهميدم فلسفه و جامعه شناسی چيست و ادبيات يعني چه
ده سال داشتم که به شدت از علوم تجربی متنفر شدم
کلاس چهارم ابتدايی بودم ; تمرينات هفته ی پيش را انجام نداده بودم
معلمم آقای خليلی ، يک آدم لاغر و استخوانی و بلند بالايي بود
به من که رسيد کتاب را جلوش باز کردم که مثلا دنبال تمرينات بگردم
گفت بلند شو ; بلند شدم
سرم تا حدود نافش ميرسيد ، قلبم تند ميزد
هيچ چيز نگفت...
فقط يک کشيده ی محکم به صورتم زد!!
يک لحظه مادرم را ديدم با آن چادر غمگينش و خانه يمان را با آب های اطراف خانه
آخر وقتي باران می آمد هميشه آب جمع ميشد
ولی گريه نکردم ; نگاهش کردم
چشمانش غمگين و سرخ بود
همان موقع ها بود که يکی از خواهر زاده هايم که پنج سال از من کوچک تر بود را به کوچه خلوت می بردم و می زدم
يا يک حامد نوروزی داشتيم در مدرسه ، که من و مهدی محمد نژاد او را به عنوان يک اسير عراقی کتک ميزديم!!
آن موقع نه می دانستم اطلاعات چيست و نه اوين کجاست
مامور برای من برابر بود با پليس راهنمايی رانندگی با شکمی گنده و خوش اخلاق که هميشه سر تنها چراغ قرمز شهر می ايستاد و بهش ميگفتند مرد قانون
اهل رشوه و اين حرفها نبود
بازنشسته که شد..
مُرد
سبيلم که جوانه زد فهميدم فلسفه و جامعه شناسی چيست و ادبيات يعني چه
ده سال داشتم که به شدت از علوم تجربی متنفر شدم
کلاس چهارم ابتدايی بودم ; تمرينات هفته ی پيش را انجام نداده بودم
معلمم آقای خليلی ، يک آدم لاغر و استخوانی و بلند بالايي بود
به من که رسيد کتاب را جلوش باز کردم که مثلا دنبال تمرينات بگردم
گفت بلند شو ; بلند شدم
سرم تا حدود نافش ميرسيد ، قلبم تند ميزد
هيچ چيز نگفت...
فقط يک کشيده ی محکم به صورتم زد!!
يک لحظه مادرم را ديدم با آن چادر غمگينش و خانه يمان را با آب های اطراف خانه
آخر وقتي باران می آمد هميشه آب جمع ميشد
ولی گريه نکردم ; نگاهش کردم
چشمانش غمگين و سرخ بود
همان موقع ها بود که يکی از خواهر زاده هايم که پنج سال از من کوچک تر بود را به کوچه خلوت می بردم و می زدم
يا يک حامد نوروزی داشتيم در مدرسه ، که من و مهدی محمد نژاد او را به عنوان يک اسير عراقی کتک ميزديم!!
آن موقع نه می دانستم اطلاعات چيست و نه اوين کجاست
مامور برای من برابر بود با پليس راهنمايی رانندگی با شکمی گنده و خوش اخلاق که هميشه سر تنها چراغ قرمز شهر می ايستاد و بهش ميگفتند مرد قانون
اهل رشوه و اين حرفها نبود
بازنشسته که شد..
مُرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر