من آگاهم٬ من از گشت هزاران ساله ی تاریخ٬
ز ایران و انیران٬ کاوه و ضحاک٬
در دل یادها دارم و آگاهم
من از شاپور ساسان٬ شاه ایران
کاو سزای قوم نافرمان تازی در کفش بگذاشت آگاهم
من از آن روزگار فتنه و آشوب
آن روز نگون بختی٬
که قومی گرسنه٬ نادان و سرگردان٬
چو توفانی به قلب تیسفون ناگاه تازیدند
همه گنجینه ها زیر و زبر کردند
تمام یادمان علم و دانش را بسوزیدند
درفش کاویانی٬ اعتبار و فخر ایرانی
به چنگ و ناخن و دندان بدریدند
و هر جایی گذر کردند٬ گرد مرگ پاشیدند
من آن یادگار ننگ و بیداد عرب
بر خویش می پیچم
آن گردان جان بر کف٬
ز خوزی و خراسانی٬ دلیر آذری٬ کرد و سپاهانی٬
گیل و بلوچ و دیلمی٬ اقوام ایرانی٬
سر تسلیم ناوردند بر مشتی بیابانی
و اینکه این منم یکتا٬
ایرانی ایرانی٬
فرزند هرمز خوزی و پیروز نهاوندی٬
هزاران ساله ی مانای تاریخم
که تا خورشید می تابد
و تا خون در رگ فرزند ایران گرم می جوشد٬
مرا مزدا اهورا از برای ملک ایران پاس می دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر