۱۳۹۳-۰۴-۰۹

ناگفته‌هايي از خانواده و دوستان شهداي 16 آذر1332


آنچه در پي مي‌آيد، مصاحبه‌اي است كه نزديك به سه دهه پيش با برخي اعضاي خانواده شهدا و مرتبطين واقعه 16 آذر در روزنامه های معروف انجام شده و براي اثربخشي بيشتر و بهتر با فاصله‌اي سي ساله امروز دوباره منتشر مي‌شود.

مصاحبه با دكتر غلامرضا شريعت رضوي، برادر شهيد شريعت رضوي . لازم به تذكر است كه شهيد شريعت رضوي، برادر همسر دكتر علي شريعتي است.

• شرايط 16 آذر 1332 را براي ما شرح دهيد.

- 16 آذر سال 1332 بود و درست چند ماه از كودتاي ساختگي 28 مرداد كه از طرف «سيا»ي آمريكا ايجاد شده بود، مي‌گذشت. تهران حكومت نظامي و قرار بود كه «نيكسون» (در آن وقت معاون «روزولت» بود) بيايد ايران و تمام عناصر ضددولتي تجهيز مي‌شدند كه يك تظاهرات وسيعي عليه نيكسون تدارك ببينند. به اين دليل محل تمام تظاهرات ضد دولتي دانشگاه تهران بود. از مدتها قبل علاوه بر اين‌كه دانشگاه توسط سربازان شاهي محاصره شده بود، در داخل محوطه دانشگاه هم سربازان بودند، حتي در كريدور دانشكده‌ها هم رفت‌‌وآمد مي‌كردند. روز 16 آذر من با برادرم از خانه بيرون رفتيم. من سال چهارم پزشكي بودم و در بيمارستان پهلوي سابق كارآموزي مي‌رفتم و ايشان مي‌رفت دانشكده.

آن روز گويا در يكي از كلاس‌هاي دانشكده مشغول درس بودند براي چند نفر از سربازاني كه در اطراف پنجره كلاس بودند آنطور كه بعد خودشان گفتند شكلك درآوردند يا به قول خودشان اهانت كردند. آنها موضوع را به افسرشان گفتند و افسرشان هنگامي كه استاد مشغول درس دادن بود، وارد كلاس مي‌شوند و قصد داشته‌اند كه آن دانشجوي مورد نظر را با خودشان ببرند. استاد اعتراض مي‌كند و مي‌گويد مادامي كه كلاس رسميت دارد و تمام نشده، شما حق دستگيري اينان را نداريد. ولي آنها به زور متوسل مي‌شوند و خشونت مي‌كنند كه باعث مي‌شود استاد با اعتراض كلاس را ترك كند و مي‌رود نزد رئيس دانشكده.

دكتر شيباني، رئيس دانشكده، هم همصدا با استاد، نسبت به اين مسأله معترض مي‌شود و به عنوان اعتراض، زنگ دانشكده بي‌موقع به صدا درمي‌آيد و دانشجوها از كلاس خارج مي‌شوند و وقتي كه از موضوع باخبر مي‌شوند، در كريدور مركزي دانشكده فني جمع مي‌شوند و شروع مي‌كنند به اعتراض و شعار دادن عليه رژيم؛، از جمله برادر ما شهيد مهدي شريعت رضوي كه هميشه در تمام تظاهراتي كه عليه دستگاه در آن زمان به پا مي‌شد، ايشان شركت مي‌كرد و از هر فرصتي براي رسوا كردن رژيم شاه استفاده مي‌كرد، شروع مي‌كند به شعار دادن عليه شاه و دستگاه و اعتراض كردن عليه وضع موجود كه افسر گارد محافظ دانشگاه دستور تيراندازي مي‌دهد و دقيقا برادر ما هدفگيري مي‌شود به طوري كه دفترچه‌اي كه در جيب بغل ايشان بود و لباس و كارت تحصيلي‌اش را به ما دادند، آثار گلوله كه دقيقا به قلبش نشانه‌گيري كرده، رويش هست و ايشان با آن دو نفر از يارانش احمد قندچي و مصطفي بزرگ‌نيا در اثر اصابت گلوله نقش بر زمين مي‌شوند و دانشجوها متفرق مي‌شوند و بعد اين سه نفر را كه دقيقا معلوم نيست كه در همان لحظات اول مرده‌اند يا مانده‌اند، چون هنوز بعد از خوردن گلوله، شعار عليه شاه و رژيم ادامه داشته و آثار يك سرنيزه كه به پاي مهدي فرو مي‌كنند وجود داشته است. بالاخره به وسيله كاميون‌هاي ارتشي منتقل مي‌شوند به بيمارستان ارتش.

پزشكي كه در آن بيمارستان بوده كه بعد براي ما نقل كرده‌اند برادرش از همدوره‌هاي ما بود، تعريف مي‌كرد وقتي كه مي‌خواستند اين اجساد را از كاميون خارج كنند،‌ كف كاميون خون ايستاده بود به طوري كه همان روز مرحوم قندچي و بزرگ‌نيا منتقل مي‌شوند به امامزاده عبدالله و آنجا به خاك سپرده مي‌شوند.

ما بعد از اين‌كه از بيمارستان مي‌خواستيم برگرديم، گفتند كه دانشگاه شلوغ شده و يك عده از دانشجويان را تير زده‌اند. به هر حال ما رفتيم بيمارستان ارتش، جواب درستي ندادند و بعد جسته گريخته گفتند كه اين سه نفر شهيد و به گورستان منتقل شده‌اند. ما رفتيم گورستان مسگرآباد، ديديم كه سرباز هست و ما را راه ندادند. گفتند كه خب اگر اينجا آوردند، دفن شده‌اند. روز بعد شنيديم كه خودشان شبانه برده‌اند در گورستان دفن كرده‌اند. بعد توسط يكي از آشنايان در مسگرآباد آورديم امامزاده عبدالله و پهلوي قندچي و بزرگ‌نيا دفن كرديم.

البته اين مطلب به قدري انعكاسش در دنيا بزرگ بود كه من همان وقت‌ها يادم بود كه روزنامه‌ها نوشتند، اين مطلب كه پليس وارد دانشكده بشود و به روي دانشجوي بي‌سلاح، اسلحه بكِشد و بكُشد، در دنيا بي‌سابقه است و يا نوشته بودند كه افسر فرمانده يك سربازي كه در يك كشوري كه به يك دانشجوي دانشگاهي اهانت كرده بود، پاگون‌هايش را كنده و گفته بود ديگر براي من اسباب ننگ است كه افسر افرادي باشم كه به خودشان اجازه بدهند به محيط علمي دانشجو اهانت كنند.

در آن زمان به قدري محيط خفقان بود كه اجازه برگزاري مراسم ندادند؛ حتي مراسم عزاداري شخصي براي سوم يا هفتم در منازلمان هم نگذاشتند برقرار شود. ولي بعد به علت فشار دانشجويان براي مراسم چهلم، شهرباني اجازه داد كه فقط سيصد عدد كارت چاپ شود و هر خانواده صد عدد كارت دادند مراسم را هم فقط اجازه دادند كه سر قبر اين سه دانشجو در امامزاده عبدالله برگزار شود. من خوب يادم است كه روي اين كارت‌ها كه از طرف دانشگاه تهيه شده بود و عكس اين سه نفر رويش بود و توسط شهرباني روي اين كارت‌ها مهر زده شد؛ مسئوليت پخش كارت بر عهده خانواده بود.

يعني اگر كسي اين كارت را بگيرد و عليه دستگاه روز مراسم كاري كند، خانواده مسئول است و كنترل اين كارت‌ها به اين شكل بود كه در آن روز از ميدان شوش، تمام ماشين‌ها را كه مي‌خواستند به طرف شهر ري بروند كنترل مي‌كردند كه فقط كساني كه اين كارت‌ها را دارند حق داشته باشند بروند و باز يك بار ديگر اين كارت‌ها كنار در ورودي امامزاده عبدالله توسط سربازها و پليس كنترل مي‌شد و دقيقا يادم است كه شايد ده‌ها كاميون سرباز دم در ورودي و سه‌راه ورامين را محاصره كرده بودند، داخل گورستان هم محاصره بود.

البته در آن روز قطعا ما زخمي‌هايي هم داشتيم كه چون توسط دانشجويان از معركه خارج شده‌اند، ما از آمار آن اطلاعي نداريم. دولت خودش را اينطور تبرئه مي‌كرد (دولت زاهدي) كه اين افسر تحت تأثير احساسات قرار گرفته و دستور تيراندازي نداشته، خودسري كرده است، ولي بعدها معلوم شد ايشان به دليل خوش‌خدمتي درجه گرفته است. از آن تاريخ به بعد، آنچه در دانشكده به وقوع پيوست و وحشيگري آنها در قبال دانشجوي بي‌پناه، خفقان شديدي حاكم شد، به طوري كه آقاي نيكسون آمد و برنامه‌هايشان را اجرا كرد و رفت. از آن سال به بعد تا امسال (1358)، ما همه ساله روز 16 آذر را كه خانواده ما به عنوان احترام به سالروز شهادت آن سه شهيد در امامزاده عبدالله حاضر مي‌شديم، به قدري خفقان حاكم بود كه روز 16 آذر در امامزاده عبدالله مساوي بود با محاصره توسط كاميون‌هاي ارتشي.

• از خصوصيات نفساني و اخلاقي برادرتان يك مقداري شرح بدهيد.

- برادرم از دوره دوم دبيرستان در هر حال، يك حالت عصبانيت و عصيان و طغياني نسبت به جو حاكم مملكت نسبت به اختلاف طبقاتي، نسبت به توده‌هاي محروم و فقيري كه در هر حال هيچ چيز نداشتند، هميشه معترض بود به اين وضع و من خوب يادم است كه مرتب زمزمه مي‌كرد و اين شعارش بود كه: گر چرخ به كام ما نگردد ... كاري بكنيم تا نگردد. و همه را تشويق مي‌‌كرد كه بايد قيام كرد، بايد اعتراض كرد و اين شعر و اين فسلفه ايشان مبين اين آيه قرآن است كه «إنِ الله لا يغيروا ما بقوم حتي يغيروا ما به انفسهم» و معتقد بود كه اگر مردم بجنبند، اگر نترسيم، پيروز مي‌شويم.

برادرم هميشه سعي مي‌كرد كه با توده تماس داشته باشد. با وجود اين‌كه ما يك خانواده متوسطي بوديم، معتقد بود كه بايد با مردم زندگي كرد، بايد دردهايشان را شكافت، بايد مشكلاتشان را ديد، تنها با شنيدن اين‌كه مردم گرسنه‌اند يا كار ندارند، نمي‌توانيم به دردهايشان پي ببريم؛ بايد برويم توي مردم، با مردم زندگي كنيم، مرتب ساعت‌هاي آزادش را با مردم فقير به سر مي‌برد؛ متأسفانه هنوز روشنفكران ما و حتي دست‌اندركارهاي ما آنطور كه بايد فقر را نمي‌شناسند؛ محروميت در زندگي را نداشتن خانه را نداشتن آب را آنطور كه بايد لمس نمي‌كنند. شاعر مي‌گويد: تو كجا نالي از اين خار كه در پاي تو نيست ... كي خبر داري از اين درد كه در جان من است. هميشه مرتب از منزل تا دانشگاه پياده مي‌رفت حتي اتوبوس هم سوار نمي‌شد. روزي كه شهيد شد وسائلي كه به من تحويل دادند، توي جيب اين جوان فقط شش ريال پول بود، كارت تحصيلي و دفترچه و لباس خون‌آلود.

• انعكاس شهادت اين سه نفر در سطح جامعه چگونه بود؟

- دكتر شريعتي مي‌گويد: وقتي كه نمي‌تواني براي از بين بردن ظلم و ستم و بي‌عدالتي‌ها و نابرابري و فجايع طبقه حاكم بميراني، پس بمير و با مرگ خودت، شاهدي باش بر ستمي كه به مردم روا مي‌رود.

شهادت اين سه نفر، تجسم‌كننده اين فلسفه دكتر شريعتي بود كه واقعا كوس رسوايي رژيم حاكم و كودتاي فرمايشي 28 مرداد درست چند ماه بعد در همه دنيا به صدا درآمد و در آن زمان اين مطلب براي همه دنيا، عجيب بود كه رژيم حتي در محيط دربسته دانشگاه بر دانشجويان بي‌سلاح اسلحه بكشد و با گلوله صداي حق طلب آن دانشجويان را خفه كند؛ بنابراين، شهادت اين سه نفر در انقلاب بزرگي كه ما امروز داشته‌ايم كه همه محاسبات دنيايي را آن طور كه امام خميني گفته‌اند، به هم زده، مقدمه‌اي بود بر اين‌كه مردم بيدار باشند، دانشجوها تحريك و تهييج شوند و متشكل بشوند به خصوص دانشجويان خارج از كشور. روز 16 آذر را به عنوان روز قيام دانشجويي عليه قيام فاسد پهلوي مي‌شناختند و اين مقدمه بود براي انقلابات بعدي دانشجويي در دنيا.

• آقاي دكتر، شايعه‌اي هست كه اين سه نفر حزب توده‌اي بوده‌اند، درست است؟

ـ برادر خودم را كه مي‌شناسم در تمام تظاهرات در تمام اجتماعاتي كه عليه رژيم تشكيل مي‌شد، يك پايش برادرم بود؛ برادرم وابسته به قيامي بود كه عليه رژيم حاكم مبارزه مي‌كردند. البته آن روز هم كه در دانشگاه تير خورد، به وسيله سرنيزه جراحاتي به پايش مي‌آوردند، شعار مي‌داده «يا مرگ يا مصدق» آنطور كه مادرش تعريف مي‌كند، ايشان مصدق را دوست داشته و به طور كلي اين سه نفر را بايد جزو شهداي نهضت ملي حساب كرد. شهودي هم هستند، مادر خود من از علاقه خاصش نسبت به مصدق اسم مي‌برد و عبادتش كه در خانه انجام مي‌داده است.

مصاحبه با برادر شهيد بزرگ‌نيا

• جريان واقع را شرح دهيد.
- ساعت يك بعدازظهر تلفنا به من كه برادر بزرگش هستم، اطلاع دادند كه در دانشگاه چنين اتفاقي افتاده است. من مراجعه كردم به دانشگاه. گفتند برده‌اند به لشكر 2 زرهي. آمدم به لشكر 2 زرهي، گفتند برده‌اند بيمارستان شماره 2 ارتش. آمدم آنجا، گفتند اجازه فرماندار نظامي را بايد بگيري.‌ آمدم پيش فرماندار نظامي تهران، قسم خورد كه من تا اين ساعت از اين واقعه اطلاعي ندارم. شرحي نوشت و داد به من و معلوم شد كه حرف‌هايشان بي‌خود بود. مصطفي برادر بنده و شريعت رضوي شهيد شده بودند و فقط قندچي در بيمارستان بود و به ايشان آنقدر خون نرساندند كه شهيد شد. براي خاموش كردن سر و صداي دانشجويان، مأموريت داده شده بود كه تظاهرات را سركوب بكند و بعد از واقعه 16 آذر، سرهنگ بختيار سرتيپ شد. بختيار دستور داده بود به تمام سربازان، بخشنامه‌‌اش را آوردند و به ما دادند كه «هر سربازي برود امروز در دانشگاه بكشد، ترفيع خواهد گرفت و پاداش مي‌گيرد». بعد از واقعه فرماندار نظامي تهران هم شد.

• شما به عنوان برادر و يار نزديك شهيد بزرگ‌نيا، يك مقدار از خصوصيات و رفتار انقلابي بزرگ‌نيا تعريف بكنيد.
- بسيار بسيار انسان بود و واقعا افكارش در وجود هيچ‌يك از ما نبود. كارهاي عجيبي مي‌كرد، كوره‌پزخانه آن موقع اعتصاب كرده بودند، مصطفي با دوچرخه غذا مي‌برد براي كارگران كوره‌پزخانه. يك روز از دانشگاه آمد ديدم يك لباس ناجور و وصله‌دار پوشيده. گفتم مصطفي اين چيه؟ گفت: امروز يكي از دوستان من مي‌خواست برود امتحان بدهد، چون لباسش خيلي پاره و ناجور بود، من ديدم اين بچه ناراحت است، من لباس‌هاي خودم را كندم، دادم به او و لباس او را پوشيدم. در مبارزه عليه شاه بي‌نهايت محكم بود. بارها بهش مي‌گفتيم اگر تو را بكشند، فقط مي‌نويسند درود به روان شهيد. مي‌گفت براي من شهادت ارجحيت دارد به اين‌كه در بستر بيماري بميرم. تا موقعي كه زنده‌ام مبارزه عليه شاه خواهم كرد. بي‌نهايت مهربان بود.

مصاحبه با خانم قندچي، خواهر شهيد احمد قندچي

• خانم قندچي، به طور مختصر شهادت برادرتان را شرح بدهيد.
- والله من فقط همين را مي‌دانم كه صبح رفت و عصر برنگشت. چون من آن موقع خيلي كوچك بودم. برادرم به سختي مجروح شده بود و تير به كبدش خورده بود، ولي به برادرم خون نرساندند. حتي برادرم تقاضا كرده بود كه با خواهرش ملاقات كند، نگذاشته بودند. بالاخره شهيد شد. حتي پزشك قانوني جنازه‌اش را به ما نداد و اجازه برگزاري مراسم را هم ندادند.

برادرم از دوستداران دكتر مصدق بود. برجسته‌ترين فرد خانواده ما بود و حتي بهترين فرد در ميان تمام فاميل. از كلاس اول هميشه شاگرد ممتاز بود. دوران دبيرستان را در دبيرستان شرف مي‌گذراند. در دوران دبيرستان حتي اوباش شاه‌دوست، با چاقو به برادرم حمله كردند و به پايش ضربه وارد كردند. خيلي فعال بود. همچنين همدوره دكتر چمران، وزير دفاع فعلي بود. او 21 سال داشت، ولي عقل و شعور و فهمش بالاتر از سنش بود.

در ضمن بايد بگويم كه رژيم پهلوي نمي‌گذاشت ما روي سنگ قبر برادرم كلمه «شهيد» را بنويسيم. بعد از يك سال موفق شديم روي سنگ قبر، كلمه «شهيد» را حك كنيم. باز آمدند تراشيدند. بالاخره با تمام خفقاني كه بر جامعه حاكم بود، باز دانشجويان چه در داخل كشور و چه در خارج كشور، روز 16 آذر را هرچه باشكوهتر برگزار مي‌كردند.

مصاحبه با مهندس مهدي بازرگان

• آقاي بازرگان بفرماييد كه منسب شما در سال 1332 چه بود؟

- من آن موقع فقط معلم بودم؛ استاد ماشين‌هاي حرارتي بودم. آقاي مهندس خليلي رئيس دانشكده فني بود، دكتر عابدي هم معاون بود.

• زماني كه 16 آذر رخ داد، شما دانشكده بوديد؟

- اتفاقا من دانشكده نبودم. بعدازظهر فهميدم؛ يعني زماني كه دكتر عابدي توسط حكومت نظامي دستگير شده بود. من پيشنهاد كردم حالا كه اين كار را كرده‌اند، چون آقاي دكتر عابدي يكي از استادان بود و اين عمل هم به دستور رئيس دانشكده بوده (زدن زنگ) و شخصا مسئول نيست، گفتم نامه‌اي بنويسيم و بخواهيم كه بايد دكتر عابدي را آزاد بكنند؛ بلافاصله يا اين‌كه همه ما را بگيرند و اگر اين كار را نكنند، از همين الان درس ندهيم. من همين كه اين مطلب را گفتم، گو اين‌كه عده زيادي از معلمان در اتاق بودند، يكي از اينور رفت، يكي از اونور، همه در رفتند و آنهايي كه در رفتند، يكيش گنجه‌اي بود، يكيش اصفيا بود، اينها هنوز يادم هست.

• آقاي دكتر عابدي چرا دستگير شده بود؟

-بچه‌ها كه سر كلاس بودند، دو تا سه سرباز آمدند به يكي از كلاس‌ها كه دو تن از شاگردها را كه به قول خودشان شكلك درآورده بودند، دستگير كنند. آمدند از معلم خواستند كه بگويد كي بودند؟ معلم هم آقاي مهندس شمس ملك‌آرا بود. ايشان هم خبر داد به رئيس دانشكده كه مهندس خليلي بود و مهندس خليلي گفت كه اجازه ندارند بيرون دانشكده باشند و حق ندارند داخل كلاس بيايند و اگر آمدند تو كلاس و خواستند دخالتي بكنند، به عنوان اعتراض زنگ زده شود. وقتي سربازها رفتند تو كلاس، در همين حين، آقاي دكتر عابدي دستور داده بود كه زنگ بزنند. زنگ زدند، بچه‌ها ريختند بيرون و شعار «زنده باد مصدق» دادند. سربازها هم قبلا دستور داشتند كه شروع ‌كنند به تيراندازي كه تصادفا اين سه نفر كشته مي‌شوند. بعد از اين جريان، دكتر عابدي را گفتند «ساقي» آمد، دكتر عابدي را گرفت.

• تأثير اين جريان در اوضاع مملكتي چه بود؟

- آن موقع اصلا محيط و جو آشفته بود. ما خبردار بوديم و بعدا از روحاني شنيدم. من زماني كه مدير كل سازمان آب بودم، روحاني هم معاون من بود. روحاني مي‌گفت: «شب قبل كه در هيأت وزرا كساني كه خيلي مخالفت كردند، جهانشاه صالح و جهانباني، اينها خيلي عليه دانشجويان نقشه كشيدند و دستور از شب قبل بود كه بايد كشت، بايد كوبيد، تكان اگر بخورند بچه‌ها، بايد كوبيد، عقب بهانه مي‌گشتند و بالاخره با يك بهانه، سربازها مي‌آيند، مسلسل مي‌بندند طرف دالاني كه از آن صداي شعار «مصدق پيروز است، شاه پفيوز است» مي‌آمد.

• زمان شما، برخورد نيروهاي چپ با شما چگونه بود؟

- آن وقت‌ها نهضت آزادي بود و جمعي ديگر از گروه‌هاي ملي توده‌اي‌ها هم بودند. آن زمان مستقيما هم دستور از حزب مي‌گرفتند. يك كاري يا بساطي تو دانشكده راه مي‌انداختند. مثلا اعتصابي مي‌خواستند راه بيندازند يا خواسته‌اي داشتند. باهاشون صحبت مي‌شد، متقاعد مي‌شدند، قبول هم مي‌كردند كه اين حرفشان بي‌معني است و درست نيست. بعد مي‌گفتند كه خوب اجازه بدهيد كه ما مذاكره كنيم. مي‌رفتند، حزب مي‌گفت، نه، برمي‌گشتند و مي‌گفتند «نه».

مصاحبه با دكتر رحيم عابدي، معاون رئيس دانشكده فني در سال 1332

واقعه 16 آذر، درواقع حدود صد روز بعد از سقوط دولت شادروان دكتر مصدق بود؛ يعني 28 مرداد كه كودتا شد. شهريور، مهر و آبان و 16 آذر، درست 105 روز از سقوط دكتر مصدق مي‌گذشت و خب دانشگاه تهران هم از بعد از سقوط دكتر مصدق، هميشه كمابيش متشنج بود، تظاهراتي بود و قصد اين بود كه دولت «آيزنهاور» كه معاونش «نيكسون» بود، نيكسون معاون رئيس‌جمهور در ايران براي پاداشي كه شاه قرار بود به اينها بدهد، براي اين‌كه با آن كودتا دولت مصدق را سرنگون كردند و شاه اختيارات تام گرفت، بيايد در دانشكده حقوق يك دكتراي افتخاري به آقاي نيكسون بدهد و فكر مي‌كردند كه اين تظاهرات و ناآرامي در دانشجويان احتمال دارد با آمدن نيكسون بالا بگيرد.

دانشگاه ناآرام بود. كوشش دستگاه و ارتش در اين بود كه يك رعب و وحشتي در دانشگاه ايجاد بكند كه نيكسون اگر آمد، دانشگاه درواقع محصلان نتواند كاري بكنند و اين نقشه 16 آذر را فراهم كردند و بنده كه صبح به دانشكده رسيدم، ساعت 7:30 بود. به من خبر دادند كه در دانشكده علوم چند تا كاميون ارتش هست كه آنجا مشغول دستگيري دانشجو هستند كه البته بعد فهميديم كه اين نقشه قرار بود در دانشكده علوم انجام گيرد كه بعد از دانشكده علوم منتقل شد به دانشكده فني و براي مرعوب كردن، دانشجويان را به خط كردند و از هر پنج نفر، يك نفر را مي‌گرفتند.

دو تا از اين دانشجويان كه در داخل دانشكده بودند، به ارتشي‌ها مي‌خندند و يا شكلك درمي‌آورند. سربازها گستاخي پيدا مي‌كنند و مي‌خواهند بيايند توي دانشگاه و اين دانشجوياني كه با لباس نشان كرده بودند، دستگير كنند. در اين فرصت ما مراقب داشتيم. مخصوصا وقتي شنيديم دانشگاه اشغال نظامي شده، قرار مراقبت گذاشتيم و بعد معلوم شد كه دو تا از اين سربازها مسلح رفته‌اند از اتاق رئيس و از رئيس خواسته‌اند كه اين دو تا دانشجو را بايد به ما تحويل دهيد. رئيس دانشكده هم مهندس خليلي بود، ايشان گفتند كه نه، با اين وضعي كه شما آمده‌ايد اتاق من، اصلا با شما صحبت نمي‌كنم، برويد افسرتان را بگوييد بيايد. سربازها مي‌روند سراغ افسر و در اين فاصله زنگ كلاس شروع مي‌شود و آقاي مهندس خليلي آمد پيش من گفت: اگر به شما مراجعه كردند و افسري آمد، اينها مي‌خواهند دو تا دانشجو را بگيرند ولي ما دانشجو به كسي تحويل نمي‌دهيم. زنگ كلاس‌ها خورد و سربازها بچه‌ها را نشان مي‌كنند ضمن رفتن به كلاس و تشكيل كلاس درس. بعد از هفت تا هشت دقيقه به من خبر دادند كه كلاس دو راه و ساختمان را نظامي‌ها اشغال كرده‌اند. من رفتم كلاس و ديدم كلاس پر از سرباز مسلح است.

چون آقاي مهندس خليلي هم كه رئيس دانشكده بود، قبل از رفتن سر كلاس به من گفت كه اگر واقعا يك چنين پيشامدي شده، چاره‌اي نداريم جز اين‌كه كلاس را تعطيل كنيم، من هم دستور دادم كه زنگ دانشكده را بزنند و دانشجوها آمدند بيرون. سربازها در اين فاصله دو تا دانشجو را كشان كشان آوردند توي كريدور دانشكده و نوع رفتار سربازها دانشجوها را تحريك كرده و آمدند به هواخواهي دانشجويان و تظاهرات شد. شعارهاي شديدي عليه شاه و به نفع مرحوم دكتر مصدق دادند و نتيجتا آن تحريكاتي كه قرار بود بشود و رعب و وحشت ايجاد بكنند، كردند و تيراندازي شروع شد و عده‌اي مجروح و سه نفر شهيد شدند. وضع وحشتناكي بود‌، يك رادياتور دانشكده را هم سوراخ كرده بودند و ريخته بود سطح دانشكده و با خون دانشجويان قاطي شده بود. خونابه دلخراشي ايجاد شده بود. بعد هم به ما تكليف كردند كه بياييد اينجا را پاك كنيد، گفتم نه، چون اينها جرم است، هيچ وقت پاك نمي‌كند؛ باشد تا نماينده دادستان بيايد و صورتجلسه كند.

خلاصه بنده را در اتاق حبس كردند و بعد آقاي مهندس خليلي رفتند سراغ دكتر سياسي كه رئيس دانشگاه بود و گفتند كه وضع خيلي خراب است؛ تعداد زيادي شيشه شكسته و به ساختمان‌ها تيراندازي شده، تعداد تيرها كه شمرديم، درست 68 تير در فضاي مسدود دانشكده فني شليك شده بود. آقاي دكتر سياسي ساعت يك بعدازظهر با مهندس خليلي آمدند و در اتاق رئيس دانشكده كميسيوني داديم و مشغول مذاكره بوديم.

وقتي كه اين تيراندازي شد، بنده دريافتم كه بايد جريان را صورت‌مجلس كنم، استادان حاضر همه امضا كردند. ساعت دو بعدازظهر يك سرهنگي آمد تو، در گوشي با دكتر سياسي صحبتي كرد و دكتر سياسي قدري در هم رفت و گفت، آمده‌اند آقاي دكتر عابدي را جلب بكنند و بعد با ماشين رئيس دانشكده رفتيم. فرماندار نظامي كه در آن زمان سرلشكر دادستان، شوهرخاله شاه بود، بعد بردند زندان لشكر 2 زرهي. بنده هشت روز در آنجا بودم بازجويي‌هاي مفصلي از من كردند. اصرار مي‌كردند كه شما چرا زنگ زده‌ايد؟ البته بنده گفتم چون شما در پي يك مقصر هستيد، اگر بنده زنگ نمي‌زدم و اين اتفاق در داخل كلاس مي‌افتاد و در داخل كلاس هم باز يك عده كشته مي‌شدند، باز مرا مي‌گرفتيد، چون بالاخره شما دنبال يك مقصر مي‌گرديد. شما بي‌خود تيراندازي كرده‌ايد يك عده‌اي را كشته‌ايد.

اين بعد از دولت مصدق بود كه مي‌خواستيد رعب و وحشت ايجاد كنيد با وجود اين نتوانستند در يك روز رسمي دكتراي نيكسون را بدهند و مجبور شدند روز جمعه بدهند. البته دانشگاه بعد از 16 آذر حدود دو هفته تعطيل بود. حركت دانشگاه بسيار جاندار بود و از آن به بعد، هر سال همين 16 آذر وسيله‌اي بود كه دانشجويان به ياد آن 16 آذر از اين شهيدان تجليل و واقعا نيروي خودشان را متشكل‌تر و منظم‌تر كنند.

فوتبال مدرن


یار دوازدهم


اعدام




خبرگزاری فارس صبح روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه نوشت غلامرضا خسروی سوادجانی، متهم به محاربه صبح یکشنبه ۱۱ خرداد ماه در زندان رجایی شهر اعدام شد. خبرگزاری فارس در این خبر نوشته است غلامرضا خسروی در بهمن سال ۱۳۸۶ به دلیل ارتباط با گروهک تحت تعقیب قضایی دستگیر شد و در زمان دستگیری مقداری اسناد با خود داشته که آنها را در اختیار رسانه های این گروهک قرار دهد. چند ساعت قبل از اعدام این زندانی، عضوی از خانواده او در مصاحبه با کمپین گفت که مسولان زندان اوین قبل از انتقال این زندانی به زندان رجایی شهر در روز چهارشنبه هفتم خرداد ماه گفته اند که او یکی از عوامل اصلی اعتراضات اخیر در بند ۳۵۰ زندان بوده است. آنها به او گفته اند حکمش مشخص است و بعد او را به زندان رجایی شهر منتقل کرده اند..

شعر- عيب رندان مكن، اي زاهد پاكيزه سرشت!





عيب رندان مكن، اي زاهد پاكيزه سرشت!

كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت.

من اگر نيكم اگر بد، تو برو خود را باش!

هر كسي آن درود عاقبت كار، كه كشت.

گر نهادت همه اين است، زهي پاك نهاد!

ور سرشتت همه اين است، زهي نيك سرشت!

بر عمل تكيه مكن خواجه، كه در روز الست

تو چه داني قلم صنع به نامت چه نوشت؟

نااميدم مكن از سابقة لطف ازل؛

تو چه داني كه پس پرده چه خوب است و چه زشت؟

همه كس طالب يارست، چه هشيار چه مست؛

همه جا خانة عشق است، چه مسجد چه كنشت.

باغ فردوس لطيف است، وليكن زنهار

تا غنيمت شمري ساية بيد و لب كشت!

نه من از خانة تقوا به در افتادم و بس،

پدرم نيز بهشت ابد از دست بهشت.

سر تسليم من و خشت در ميكده‌ها!

مدعي گر نكند فهم سخن‌گو سر و خشت!

حافظا! روز اجل گر به كف آري جامي

يكسر از كوي خرابات برندت به بهشت!

حافظ

تحلیلی بر مضرات روزه گرفتن و بیماری های ناشی از روزه داری

ماه رمضان نزدیک است و ایران بینوای ما، در زیر سایه ی شوم اسلام و اعمال مشمئز کننده ی مسلمین، به تنگ آمده است و رمضان تیری دیگر است بر قلب فسرده ی ایران زمین. نگارنده براین باورم که از نظر مزاحمت ها و محدودیت های اجتماعی و زیر پا گذاشتن حقوق انسانی هر فرد، پس از ماه محرّم، ماه رمضان رتبه ی دوم را دارا می باشد.
آن هم به دلیل اینکه یک مشت انسان خرد باخته ی غرق در خرافات، دوست دارند به خودشان گرسنگی دهند و دچار ده ها درد و مرض شوند، هیچ کسی، حق ندارد در کوچه و خیابان چیزی بخورد و یا بیاشامد




نخور، نیاشام،دود مکن، از مجاورت همسرت دوری کن، ووووو. باید به این حزب سیاسی جنایتکار اسلام گفت، به توچه؟. به توچه مربوط است که من چکار می کنم؟. امروزه هیچ دستگاه و مقامی حتی به گماشتگان، و نوکران خود چنین امر و نهی نمی کند. مرده شور بهشت شما آخوندهای فاسد و هرجایی ببرد که زندگی مردم خردباخته را این چنین جهنم کرده اید



کودکان و خرسالان و پیران، باید از گرسنگی و تشنگی زجر بکشند ولی لب به آب و غذا نزنند چرا که جمعیت مسلمان  خردباخته روزه دار مملکت، ناراحت و عصبانی می شوند
.
اگر کسی را در حین خوردن و یا آشامیدن، دستگیر کنند، آن شخص مجبور به پرداخت جریمه ی نقدی و همچنین تحمّل هشتاد ضربه شلاق است و یا حبس در زندان به مدّت  ده روز تا دو ماه و یا بیشتر است. همواره از بچگی در گوش ما خوانده شده که جلوی چشم آدم روزه دار، چیزی نخورید، چرا که ممکن است فرد روزه دار، وسوسه شود و گناه دارد
!.
باید جواب اینگونه مغلطه ها را به این صورت داد که
 
اگر شخص با ایمان قوی روزه گرفته و برای دریافت پاداش الله مدینه و همبستر شدن با حوریان و غلامان، حاضر به تحمّل این زجر و شکنجه شده است، پس چرا با دیدن کسی که در حال غذا خوردن است، دست و پایش شل می شود و دلش می خواهد روزه اش را بشکند؟.  این چه ایمان و اعتقاد سست و شکننده ایست؟
.
و دیگر اینکه اگر شخصی روزه دار است و دیدن غذا خوردن دیگران، او را عذاب می دهد، مشکل اوست و آن شخص می تواند خود را در اتاقی زندانی کند و بیرون نیاید چرا که خوردن و آشامیدن، از حقوق ابتدایی اجتماعی و سلب نشدنی یک فرد هستند و اگر فرد و یا افرادی، به هر دلیلی نمی خواهند غذا بخورند، نباید مزاحم و سوهان روح دیگر افراد حاضر در اجتماع شوند و خود باید فکری به حال خودشان بکنند
.
محدود کردن، شکنجه کردن و برخورد قانونی کردن با کسانی که نمی خواهند گرسنگی بکشند، پاک کردن صورت مسئله است و نه پاسخ روشن به پرسش موجود. یکی از مسائل آزار دهنده به دلیل وجود شخص روزه دار در سطح اجتماع، فارغ از مسئله ی محدود کردن دیگران از حق خوردن و آشامیدن و سیگار کشیدن و غیره، ” بوی بد دهان ” شخص روزه دار است که هنگام صحبت کردن و ارتباط کلامی برقرار کردن، بسیار مشمئز کننده است
.
این مسئله نه تنها در هنگام صحبت کردن، بلکه حتی زمانی که کنار ایشان در صف نانوایی، در اتوبوس و مترو و مکان های دیگری ایستاده ایم، موجب آزار و ناراحتی همه ی کسانی می شود که روزه نمی گیرند. در رابطه با این امر، آخوند ها و امامان شیاد شیعه، دروغ های شاخداری گفته اند و نگارنده، نمونه ای از این مغلطه های شیطانی را برایتان می آورم.



در کدام دینی، در کدام مرامی، در کدام جامعه ای، و در کدام طریقتی انسان ناچار می شود که برای یک ماه بدن خود را از غذا و آب دوربدارد، و به دهها بیماری مبتلا شود؟. آخوندهای شکمباره و زنباره که همه جهان را در شکم و زیر شکم خو د می بینند، به چه جرأتی، به خود اجازه می دهند که انسان ها را از مواد غذایی محروم سازبد؟ و با چه خیره سری انسان را این چنین مورد شکجنه و آزار قرار ممی دهند؟. امروزه در جهان بافرهنگ هرگز با حیوانات هم چنین روشی اجراء نمی شود.



پیامبر اسلام در رابطه با بوی بد دهان روزه داران فرموده اند:
” ولخلوف فم الصائم أطیب عند الله من ریح المسک: بوی بد دهان روزه دار در نزد الله، خوشبو تر است از بوی مشک.!”
به راستی که باید گفت عجب الله بد سلیقه و نادانی است که بوی گند دهان روزه دار را که حال هر جانوری را ( چه برسد به انسان) به هم میزند، به بوی مشک ترجیح می دهد. شاید این الله همیشه در کنار منجلاب زندگی کرده، که چنین خوش سلیقه شده است.
حال تصور کنید بهشتی را که این الله کج سلیقه برای روزه دارانش ساخته است، وقتی که ایشان بوی گند را به عطرهای خوشبو ترجیح می دهند، پس یقیناً از لجن و کثافت نیز برای ساختن در و دیوار کاخ های بهشتی استفاده کرده است.!
به طور کلّی الله، بیمار روان پریش خطرناکی است که اینگونه اشتباهات و کم فهمی ها از ایشان سر می زند. شاید بهتر باشد که این الله مریض معلوم الحال، خود را به روان پزشک نشان دهد.
حال از تمامی این مسائل که بگذریم، نیک می دانم که دوستان مسلمان روزه دار را، از درد ها و امراضی که ماه رمضان برایشان به ارمغان خواهد آورد، آگاه کنم. با امید به اینکه این اطّلاعات پزشکی، عزیزان مسلمان اسیر چنگال خرافات را از زندگی پر از بیماری و درد، نجات دهد
.
مطالب آموزنده ی پزشکی پیرامون روزه گرفتن
:
- روزه و مرگ سلولهای مغز: زمانی که بدنی گرسنه میماند، ابتدا به پلی ساکاریدی بنام گلیکوژن در کبد دست میاندازد اما میزان گلیکوژن در کبد به آنقدر نیست که پاسخگوی چند ساعت گرسنگی را بدهد. پس بدن شروع به استفاده از چربیها می کند، و چربیهای ذخیره شده را به نوعی کتون (cetone) تبدیل میکند. ( بوی بدی که از دهان روزه دار میآید، از همین کتون است)
بیشتر سلولهای بدن این کتون را بعنوان ماده مغذی بکار میبرند به غیر از مغز!. مغز تنها از گلوکز برای تهیه انرژی جهت فعالیتهای خود بهره میبرد
.
گاهی اسلامگراها در باره تعداد سلولهایی سخن میگویند که در اثر استفاده از الکل از بین میرود. آیا تا بحال کسی در باره میزان مرگ سلولهای مغزی که در یک ماه رمضان از کف مسلمانان میرود، تحقیق کرده است؟
.
و نکته ای از این اسف بارتر اینکه
:
دختر بچه ای را در نظر بگیرید که علیرغم سن رشد خود و فعالیت بیشتر بدنی از بزرگسالان، مجبور است ۱۶ ساعت گرسنگی بکشد؛ چه بلایی بر سر مغز او میآید؟. آیا کسی تحقیق کرده است؟
.
دستگاه گوارش انسان دارای هورمونهای بخصوصی است که بشکل سیستم پیچیده و بسیار دقیقی دستورات لازمه را برای کل بدن صادر میکند
.
وقتی بدنی گرسنه میماند، بدن خود را به حالت شبیه کشوری( البته با مدیریت خردمندانه ) در معرض قحطی میبیند. به همه سلولهای بدن دستور میرسد که کمتر مصرف کنند، میزان انتقال مواد مغذی به سلولها هم کاهش مییابد ، یعنی متابولیسم بدن کند میگردد
.
حالا تصور کنید که معده فردی با خوردن سحری تا خرخره پر شود. دستور هورمونها بر متابولیسم چه خواهد بود؟. بعد این بدن بدبخت ۱۶ ساعت گرسنگی بکشد و سپس سر افطار تا خرخره پر شود. رسماً هورمونها به حالتی مانند دیوانگی خواهند رسید. نهایتاً در آخر چند روز متابولیسم بدن فلج میشود







این امت فلک زده و خردباخته اسلام است. هنگام سحر تا مرز ترکیدن می خورند، اگر مجبور به کاری نباشند، تا بعد از ظهر روز بعد به خواب دیو فرو می روند، سپس خود را برای افطار آماده می کنند، تاشکم بی هنر خود را انباشته به مواد دیگر غذایی کنند. از خود باید پرسید؛ آیا این عبادت است؟. این تن پروری و شکمبارگی را چه نوع عبادت می توان تعبیر کرد؟. هرچه هست و نیست، بی خردی مردم، کلاهبرداری، و شیادی آخوند است.




در طب, بهترین نوع غذا خوردن اینست که “بمقدار کم” و به “فواصل کم” خورده شود. هر کس خلاف این مسئله را بگوید یا از متابولیسم بدن زنده خبر ندارد یا انگیزه های دیگری دارد. تصفیه خون و پاکسازی بدن و… حرف های نادرستی ست که پایه ی علمی ندارد و یا از جانب پزشکان بی مسئولیت و احیاناً مزدور رژیم گفته میشود که به مصلحت را به حقیقت می فروشند.
در کنار آن ما به بعضی از مواد برای کارکرد صحیح بدن خود نیاز داریم: مثلاً به اسیدهای چرب اشباع نشده، به مقداری کلسترول، بعضی از اسیدهای آمینه، برخی از ویتامینها و مینرال ها که به عنوان کاتالیزور فرآیندهای متابولیسم بکار میآیند. از این روست که آدمی نیاز به خوردن غذاهای متنوع دارد تا بتواند این موادی را که کبد خود قادر به تهیه آنان نیست را تهیه کند.

حالا, نگاهی به لیست سحری و افطاری ملت بیاندازیم ، بعضیها که لطف میکنند و سحری هم میل نمیکنند
.

نتیجه:
۱- موجود باد کرده و پف آلود
۲- تنی چون پنبه و بی شکل و ضعیف!
۳- زخم معده و زخم دوازدهه (اثنی العشر) :

از هورمون های گوارشی گفتیم
:

یکی از کارهای قسمتی از این هورمونها، تنظیم میزان ترشح اسید معده، همچنین باز و بسته کردن دروازه خروجی معده است ، حال که این هورمونها را با روزه گرفتن دیوانه کرده ایم چه اتفاقی میافتد؟. میزان ترشح اسید معده از کنترل خارج میشود، مخاط دوازدهه حساس میگردد و دروازه خروجی معده گاهی محتویات اسیدی را بداخل دوازدهه میریزد.
نتیجه
:

هفته اول رمضان، مراجعات نسبتاً کم است. اما در هفته های بعدی استفراغهای جهنده خونی کف و دیوارهای سفید اورژانش را رنگین میکند.
آیا کسی از آمار دقیق آن مطلع است؟. قطعاً خیر!

۴- آغاز دیابت:

یکی از هورمونهایی که ستون فقرات تنظیم متابولیسم است، انسولین میباشد. انسولین میزان قند خون را تنظیم میکند. اگر قند زیاد در دست و بال باشد، انسولین به داخل خون ترشح شده، میزان مصرف قند توسط سلولها را افزایش میدهد، از طرفی دیگر به کبد دستور میدهد که قند را گرفته و به چربی تبدیل سازد. برعکس همین مسائل در هنگام گرسنگی پدید میآید. حالا سی روز، به تواتر چند ساعت، تا خرخره بخوریم و بعد گرسنه بمانیم. چه بلایی بر سر تنظیم انسولین میآید؟.
برخی از لوزالمعده ها به شکلی در ساختن انسولین تنبلند (حالا بعلت ژنتیکی و یا چیز دیگر) ، تا بحال بشکل کجدار مریضی، میزان انسولین بدن را تأمین میکردند (این را هم در نظر داشته باشید که پیدا کردن screening چنین انسانهایی borderliners در جامعه هزینه  “غیر عملی”  دارد ). اما در برخورد با این فراز و نشیب های ناگهانی در ماه رمضان به ورشکستگی خواهند رسید.
آیا کسی خبر دارد که یک ماه رمضان چند بیمار دیابتی به جامعه هدیه میدهد؟. آیا عوارض نهایی دیابت را میدانید؟ (کوری، از دست دادن کلیه ها، التیام نیافتن زخمها، که حتی گاهی به قطع اندامها میانجامد و ….). آیا میدانید که هزینه یک بیمار دیابتی برای جامعه چقدر است؟

۵- سنگ کیسه صفرا:
صفرا ماده ایست که برای هضم غذا از طرف کبد تولید و در کیسه ای به همین نام ذخیره میگردد. وقتی که یکباره غذای چربی میخوریم، به این کیسه دستوری صادر میشود که محتویات خود را در داخل دوازدهه خالی کند. البته بیشتر اوقات صفرا در درون کیسه میماند و ته نشین شده و تشکیل سنگهای ریز و درشتی را میدهد.
حالا باز تصور کنید که سر افطار، فرد روزه دار غذای چرب و نرمی را بعد از مدت مدیدی روزه داری خورد. این سنگها راه میافتند و چون اغلب از ضخامت مجراها بزرگترند، در وسط آنان گیر میکنند. فقط محض امتحان بروید و نگاهی به لیست عمل بخش جراحی عمومی در هفته های پایانی رمضان بیاندازید.
فقط همین را برایتان بگویم که درد سنگ صفرا (کولیت) یکی از وحشتناکترین دردهای روی جهان است که فرد از روی درد خود را از زمین به سقف و از این دیوار تا به آن دیوار میزند
.
و یکی از وحشتناکترین امراض رمضانی:

 
۶- پانکراتیت حاد :
بدن برای هضم پروتئینها از آنزیمهایی بسیار قوی استفاده میبرد، این آنزیمها بشکلی است که در خارج از دوازدهه بی اثرند اما زمانی که با صفرا مخلوط شدند، صفرا چون چاشنی عمل کرده و به آنان قدرت میبخشد. عموماً مجرای این آنزیمهای لوزالمعده با صفرا جداگانه بوده اما هنگام نزدیک شدن به دوازدهه بهم ارتباط مییابند. این ورودی که میگویم بسیار ظریف و کوچک است، حالا تصور بفرمائید که مخاط دوازدهه ملتهب باشد و یا اینکه سنگی که از کیسه صفرا براه افتاده و اتفاقاً سر دوراهی این دو مجرا گیر کند. این آنزیمی قوی در جایی خارج از دوازدهه (دوازدهه دارای روکش مخاطی خاصی است که آن آنزیم بدان بی اثر است) به چاشنی خود میرسد و متاسفانه  بدن شروع به هضم کردن خود میکند.!!
علیرغم پیشرفت دانش پزشکی هنوز هم شانس مرگ برای پانکراتیت حاد بسیار بالاست. آیا کسی حق یا بهتر بگویم  “جرأت”  آمار گیری تعداد پانکراتیتهای حاد ماه رمضان را دارد؟ (توضیح دهم که از علل پانکراتیت حاد یکی fasting و دیگری مصرف بالای الکل است که عمدتاً در کتب پزشکی ایران، از مهمترین مورد چشم پوشی میگردد ولی به مورد دوم شدیداً اشاره میشود.)

 ۷- ضرر زدن به کلیه ها . امساک آب:

میدانیم که بیشتر بدن انسان را آب تشکیل میدهد، آب حلّال و محیط واسط فعالیتهای شیمیایی بدن است. انتقال مواد به سلول و همچنین بعکس، توسط آب صورت میگیرد. حال واقعاً مانده ایم که فردی که متأسفانه از عنوان مقدس پزشک هم سوءاستفاده میکند، به چه منطق و چه آگاهی پیش زمینه ای، ادعا میکند که روزه یکماهه برای تصفیه بدن مناسب است؟. آیا این یک شارلاتانی و کلاهبرداری نیست؟
.
موضوع مهمتر، و بالاتر این که بدن انسان روزانه به دو و نیم لیتر آب نیاز دارد، البته این میزان بدون در نظر گرفتن تب و میزان تعرق کردن بدن (کلاً دفع آب) در نظر گرفته میشود. بدبختانه بدن آدمی هم بگونه ای نیست که این میزان آب را به یکباره نوشیده و برای تمام روزش ذخیره کند.  دو عضو کوچک و نازنین بنام کلّیه هستند که علاوه بر دفع برخی از سموم از بدن، میزان آب بدن را هم تنظیم مینمایند
.
این تنظیمات هم مانند آنچه در باره گوارش گفتم، به یک سیستم دقیق نوروهورمونال (عصبی-غددی) تکیه دارد.
حالا در نظر بگیرید که فردی در وسط تابستان، آنهم در منطقه ای بیابانی از بدن خود آب را مضایقه نماید، جدا از جریان سحری و افطار و سپس تشنگی طولانی که باز سیستم نوروهورمونال را بحالت سردرگمی درمیآورد، ساده ترین حالت اینست که کلیه ها میزان کمتری آب ترشح خواهند کرد. اما کلیه ها تا یک حدی میتوانند با خساست آب از دست رفته بدن را جبران کنند
.
بعد از آن چه میشود؟
.
میزان آب موجود در رگها کاسته میگردد و به حالتی منجر میشود که به آن نام  “شوک هیپو ولمی”  یا شوک در اثر کمبود حجم میگوئیم. اگر این شوک درمان نشود  باعث خطرات شدید جسمی، نهایتاً مرگ میگردد.(مثلاً در وبا، انسانها از کمبود آب و شوک است که تلف میشوند و نه از میکروب
.)
حالا نگاهی به فجایع امساک آب بیاندازیم
:
۱- کلیه ای با عملکرد مرزی (borderline)شبیه به مطالبی که درباره ی انسولین گفتم در اینجا هم صدق میکند. علل مختلفی باعث میشود که برخی از انسانها کلیه حساسی داشته باشند. اینها در حالت عادی هیچ مشکلی از بابت تصفیه خون ندارند ولی سیستم تنظیم کلیوی آنها قادر به تحمل نوسانات بالا نیست و در صورت مواجهه با چنین حالتی امکان ایستایی کارکرد کلیه ها موجود میباشد
.
باز هم یادآور شویم که مثلاً نمیتوانیم ادرار ۲۴ ساعته یک میلیاردمسلمان را جمع کرده و به آزمایشگاه فرستاده تا کلیه های borderline را جداسازی کنیم یا ملیونها انسان را اولتراسونوگرافی کنیم تا ببینیم کلیه مولتی کیستیک (نوعی بیماری خانوادگی که در درون کلیه کیستهایی تشکیل میگردد) دارند یا نه.





روزه گرفتن و نرسیدن آب برای مدت چند ساعت به بدن، بیماری های گوناگونی پدید می آورد، که یکی از آن ها از کارافتادن کلیه ها، و نیاز به بکار بردن روش مرگبار دیالیز است.





هنگامی که فردی، بهردلیلی مایع از دست دهد و دچار شوک شود، اگر این شوک بلافاصله درمان نگردد، سلولهای موجود در مجراهای ظریفی که در درون کلیه ادرار را جمع میکنند، میمیرند. جسد این سلولها بداخل این مجراهای ظریف میریزد و نهایتا باعث بسته شدن آنها میگردد
.
اگر به چنین بیماری بلافاصله (منظورم از رگ) مایع نرسانیم، کلیه های خود را بشکل غیر قابل برگشتی از دست خواهد داد.
آیا کسی تا به حال خبر از تعداد افرادی که با یک روزه، برای تمامی عمر با کلیه خود وداع میکند، دارد؟. میدانید زندگی یک فرد دیالیزی چگونه است؟. آیا اطلاع از مخارج تعویض کلیه دارید؟. شانس باز پس زنی کلیه میهمان را میدانید؟. آیا میدانید که فردی که کلیه خود را تعویض کرده، باید سیستم ایمنی خود را تا ابد با انواع داروها مهار کند؟. جدا از زجری که به دوش آن انسان میافتد، یک بیمار کلیوی چه هزینه ای برای جامعه اش خواهد داشت؟
.
چرا پیامبر اسلام ماه رمضان و روزه گرفتن را متداول ساخته است؟
.
پیامبر زنباره و شکم باره اسلام، با گرد آوری لات ها، چاقو کشها، و بیکاره  های صحرای عربستان، هرماه و هر روز سال شروع به حمله به قافله های تجارتی، چپاول، و غارت  اموال، و تصرف و تجاوز به زنان آن می پرداخت.در ماههای گرم تابستان،  دزدان همکار او،  میل به تن پروری و استراحت داشتند. در نتیجه چند ماه سال برنامه راهزنی و یورش به اصطلاح به دشمنان اسلام، تعطیل می شد. و این روزهایی بود که  این راهزنان، به عبارتی دیگر، «سربازان اسلام»، در حین استراحت و بیکاری، به غذا، آب و توشه بیشتری نیاز داشتند
.
پیامبر کلاهبردار، برای صرفه جویی در مصرف آب و خوراک، ماه رمضان را ابداء کرد، و طبق معمول همیشگی آن را عبادت دانست، و به بهشت موعود کذایی متصل ساخت
.
پ.ن: مطالب پزشکی از این سایت گرفته شده است. نگارنده از تمامی خوانندگان محترم، درخواست می شود این مقاله بسیار مهم که امر حیاتی در جامعه خردباخته ما دارد، بازپخش فرمایید و به هر روشی که می توانید به دست دوستان و خانواده های مسلمان خود برسانید و آن ها را از خطرات و بیماری هایی که در انتظار آن هاست، آگاه فرمایید. با سپاس بیکران از همکاری شما گرامیان


۱۳۹۳-۰۴-۰۸

نکات جالبی درباره زبان فارسی که تاکنون نشنیده اید

نکات جالبی درباره زبان فارسی که تاکنون نشنیده اید !



 آیا مي‌دانستید برخی‌ها واژه‌هاي زیر را که همگی فرانسوی هستند فارسی مي‌دانند؟

آسانسور، آلیاژ، آمپول، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌هاي دیگر.

 آیا مي‌دانستید که بسیاری از واژه‌هاي عربی در زبان فارسی در واقع عربی نیستند و اعراب آن‌ها را به معنایی که خود مي‌دانند در نمي‌یابند؟ این واژه‌ها را ساختگی (جعلی) مي‌نامند و بیشترشان ساختة ترکان عثمانی است. از آن زمره‌اند:

ابتدایی (عرب مي‌گوید: بدائی)، انقلاب (عرب مي‌گوید: ثوره)، تجاوز (اعتداء)، تولید (انتاج)، تمدن (مدنیه)، جامعه (مجتمع)، جمعیت (سکان)، خجالت (حیا)، دخالت (مداخله)، مثبت (وضعی)، مسری (ساری)، مصرف (استهلاک)، مذاکره (مفاوضه)، ملت (شَعَب)، ملی (قومی)، ملیت (الجنسیه) و بسیاری از واژه‌هاي دیگر.

 بسیاری از واژه‌هاي عربی در زبان فارسی را نیز اعراب در زبان خود به معنی دیگری مي‌فهمند، از آن زمره‌اند:

رقیب (عرب مي‌فهمد: نگهبان)، شمایل (عرب مي‌فهمد: طبع‌ها)، غرور (فریفتن)، لحیم (پرگوشت)، نفر (مردم)، وجه (چهره) و بسیاری از واژه‌هاي دیگر.

 آیا مي‌دانستید که ما بسیاری از واژه‌هاي فارسی‌مان را به عربی و یا به فرنگی واگویی (تلفظ) مي‌کنیم؟ این واژه‌هاي فارسی را یا اعراب از ما گرفته و عربی (معرب) کرده‌اند و دوباره به ما پس داده‌اند و یا از زبان‌هاي فرنگی، که این واژها را به طریقی از خود ما گرفته‌اند، دوباره به ما داده‌اند و از آن زمره‌اند:

از عربی:

فارسی (که پارسی بوده است)، خندق (که کندک بوده است)، دهقان (دهگان)، سُماق (سماک)، صندل (چندل)، فیل (پیل)، شطرنج (شتررنگ)، غربال (گربال)، یاقوت (یاکند)، طاس (تاس)، طراز (تراز)، نارنجی (نارنگی)، سفید (سپید)، قلعه (کلات)، خنجر (خون گر)، صلیب (چلیپا) و بسیاری از واژه‌هاي دیگر.

از روسی:

استکان: این واژه در اصل همان «دوستگاني» فارسي است که در فارسي قديم به معناي جام شراب بزرگ و يا نوشيدن شراب از يك جام به افتخار دوست بوده است که از سدة ١۶ ميلادي از راه زبان‌ تركي وارد زبان روسي شده و به شكل استكان درآمده است و اکنون در واژه‌نامه‌هاي فارسي آن را وام‌واژه‌اي روسي مي‌دانند.

سارافون: اين واژه در اصل «سراپا» ی فارسي بوده است كه از راه زبان تركي وارد زبان روسي شده و واگویی آن عوض شده است. اکنون سارافون به نوعي جامة ملي زنانة روسي گفته مي‌شود كه بلند و بدون آستين است.

پیژامه: همان « پای‌جامه» فارسی است که اکنون در زبان‌هاي انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و روسی pyjama نوشته شده و به کار مي‌رود و آن‌ها مدعی وام دادن آن به ما هستند.

واژه‌هاي فراوانی در زبان‌هاي عربی، ترکی، روسی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی نیز فارسی است و بسیاری از فارسی زبانان آن را نمي‌دانند. از آن جمله‌اند:

کیوسک که از کوشک فارسی به معنی ساختمان بلند گرفته شده است و در تقریباً همة زبان‌هاي اروپایی هست.

شغال که در روسی shakal، در فرانسوی chakal، در انگلیسی jackal و در آلمانیSchakal نوشته مي‌شود.

کاروان که در روسی karavan، در فرانسوی caravane، در انگلیسی caravan و در آلمانی Karawane نوشته مي‌شود.

کاروانسرا که در روسی karvansarai، در فرانسوی caravanserail، در انگلیسی caravanserai و در آلمانیkarawanserei نوشته مي‌شود.

پردیس به معنی بهشت که در فرانسوی paradis، در انگلیسی paradise و در آلمانی Paradies نوشته مي‌شود.

مشک که در فرانسوی musc، در انگلیسی musk و در آلمانی Moschus نوشته مي‌شود.

شربت که در فرانسوی sorbet، در انگلیسی sherbet و در آلمانی Sorbet نوشته مي‌شود.

بخشش که در انگلیسی baksheesh و در آلمانی Bakschisch نوشته مي‌شود و در این زبان‌ها معنی رشوه هم مي‌دهد.

لشکر که در فرانسوی و انگلیسی lascar نوشته مي‌شود و در این زبان‌ها به معنی ملوان هندی نیز هست.

خاکی به معنی رنگ خاکی که در زبان‌هاي انگلیسی و آلمانی khaki نوشته مي‌شود.

کیمیا به معنی علم شیمی که در فرانسوی، در انگلیسی و در آلمانی نوشته مي‌شود.

ستاره که در فرانسوی astre در انگلیسی star و در آلمانی Stern نوشته مي‌شود. Esther نیز که نام زن در این کشورهاست به همان معنی ستاره است.

برخی دیگر از نام‌هاي زنان در این کشور‌ها نیز فارسی است، مانند:

Roxane که از واژة فارسی رخشان به معنی درخشنده است و در فارسی نیز به همین معنی برای نام زنان روشنک وجود دارد.

Jasmine که از واژة فارسی یاسمن و نام گلی است.

Lila که از واژة فارسی لِیلاک به معنی یاس بنفش رنگ است.

Ava که از واژة فارسی آوا به معنی صدا یا آب است. مانند آوا گاردنر.

واژه‌هاي فارسی موجود در زبان‌هاي عربی، ترکی و روسی را به دلیل فراوانی جداگانه خواهیم آورد.

 آیا مي‌دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی‌کنندة خود «ن» نفی را به جای «م» نهی به کار مي‌برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است؟

امروز ایرانیان هنگامی که مي‌خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند: مکن! یا مگو! (یعنی به جای کاربرد م نهی) به نادرستی مي‌گویند: نکن! یا نگو! (یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار مي‌برند).

در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلاً باید گفت: مترس!، میازار!، مده!، مبادا! (نه نترس!، نیازار!، نده!، نبادا!) و تنها برای نفی کردن (یعنی منفی کردن فعلی) ن نفی به کار رود، مانند: من گفتة او را باور نمي‌کنم، چند روزی است که رامین را ندیده‌ام. او در این باره چیزی نگفت.

 آیا مي‌دانستید که اصل و نسب برخی از واژه‌ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژ‌ه‌ها عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شدة آن وارد زبان عامة ما شده است؟ به نمونه‌هاي زیر توجه کنید:

هشلهف: مردم برای بیان این نظر که واگفت (تلفظ) برخی از واژه‌ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه مي‌تواند نازیبا و نچسب باشد، جملة انگلیسی I shall have (به معنی من خواهم داشت) را به مسخره هشلهف خوانده‌اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است! و اکنون دیگر این واژة مسخره آمیز را برای هر واژة عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز (چه فارسی و چه بیگانه) به کار مي‌برند.

چُسان فُسان: از واژة روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.

زِ پرتی: واژة روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق‌های روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان مي‌افتاد دیگران مي‌گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.

شِر و وِر: از واژة فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.

فاستونی: پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و بوستونی مي‌گفته‌اند.

اسکناس: از واژة روسی Assignatsia که خود از واژة فرانسوی Assignat به معنی برگة دارای ضمانت گرفته شده است.

فکسنی: از واژة روسی Fkussni به معنی بامزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه به معنی بیخود و مزخرف به کار برده شده است.

لگوری (دگوری هم مي‌گویند): یادگار سربازخانه‌هاي ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها است که به زبان آلمانی به فاحشة کم‌بها یا فاحشة نظامی مي‌گفتند: Lagerhure.

نخاله: یادگار سربازخانه‌هاي قزاق‌هاي روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ مي‌گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده‌اند.

جانم فدای رهبر ( در برزیل)


لویس سواریز


۱۳۹۳-۰۴-۰۷

برزیل


اندرس اینیستا


حمله به بند ۳۵۰




وب سایت کلمه در روز ۲۸ فروردین ماه در خبری منتشر کرد که نیروهای وابسته به سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و بیش از یکصد نفر از سربازان حفاظت سازمان زندان ها به بند ۳۵۰ زندان اوین یورش برده و با باتوم زندانیان را مورد ضرب و شتم قرار دادند. بر اساس این گزارش بیش از سی نفر از زندانیان مجروح شد‌ه‌اند. چهار نفر از زندانیان به دلیل خونریزی شدید به بیمارستان منتقل شده و سی و دو نفر نیز به سلول انفرادی منتقل شده اند.

۱۳۹۳-۰۴-۰۶

شناسایی و معرفی پلیس سایبری فیسبوک



خمینی و هیتلر در یک عکس


تصویر اصلی شناسنامه خامنه ای


تصویر کامبیز حسینی در صفحه اول سایت سپاه (فارس)


رهبر و آرزوی افزایش جمعیت





در جلسات متعدد خود با مردم و مقامات ایران، رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت الله خامنه ای مکررا در خصوص افزایش جمعیت تاکید کرده است. وی در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ گفت: «مساله تکثیر نسل و جلوگیری از کاهش جمعیت جوان کشور، یک مساله حیاتی است و باید به طور جدی دنبال شود.» .وی همچنین در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۲ گفته بود: کشور ما با ظرفیت طبیعی و با ویژگی جغرافیای سیاسی خود احتیاج دارد به یک جمعیت بیشتر.» اما در هیچیک از سخنرانی های آقای خامنه ای هیچ اشاره ای به نیازهای جمعیتی مانند آموزش و پرورش، اشتغال، و سایر مولفه های مهم ادارۀ کشور مانند خدمات درمانی و محیط زیست، که حتی با جمعیت امروز هم دولت عملا در پاسخگویی نسبت به آنها ناموفق است چیزی گفته نشده است.
کاریکاتور توکا نیستانی، به زاویه ای از اصرار برای زادوولد بیشتر و افزایش جمعیت و همچنین تضادی که با شرایط و مشکلات جامعه وجود دارد می پردازد.

نظارت بر تماشاگران در جام جهانی برزیل



حسین آذین عضو کمیسیون اصل نود مجلس این هفته برای نظارت بر تماشاگران و بازیکنان تیم ملی راهی برزیل شد. او در گفت‌و‌گو با «تدبیر» که روز چهارشنبه، ۲۱ خردادماه، منتشر شد گفت: «ما نمی‌توانیم به راحتی از بحث‌های نظارتی بگذریم. ما باید به طور کامل به تمامی اقدام‌های تیم ملی و حتی هنرمندانی که تیم ملی را در سفر به برزیل همراهی می‌کنند نظارت داشته باشیم تا خدایی نکرده کاری خلاف آداب اسلامی و ایرانی صورت نگیرد.»

۱۳۹۳-۰۴-۰۴

شعری فوق العاده از دکتر مهدی موسوی

به «عین» و «شین» تو چسبیدم از در ِ زندان

که نعش سیمرغی رهسپار «قاف» کنم

به بازجوی گرامی بگو که راحت باش

نشسته ام که در این شعر، اعتراف کنم

صدای بمب گذاری ذهن می آید

گرفته اند دهان مرا که لب نزنم

کشیدن ِ ناخن هام روی سیلی هاش

صدای جیغ کشیدن از آدمی که منم

به «قاف» می چسبی روی «قبر» گمنامم

در این دیار که بازار مرگ، سکّه شده

به «قاف» می چسبم مثل آن «قناری» که

به دست عاشق سلّاخ! تکّه تکّه شده

بله!... و آزادی نام برج معروفی ست!

که واقعیّت، مرد دروغگویی بود!!

تمام زندگی ام برگه های پُر شده است

تمام زندگی ام میز بازجویی بود

«گذشته» خرد شد و «حال» در سرم چرخید

کسی کتک می خوردم کسی که «آدم» شد

«بهشت» را گم کردم به عشق «آینده»

که اعتراف کنم: هیچ چی نخواهم شد!

به «قاف» می چسبم روی «قاب» عکس خدا!

که له شوم وسط فحش های ناموسی

به «قاف» می چسبی روی «قوری» بی چای

که زخم های تنم را یواش می بوسی

به روی برگه نوشتم مکان ختمم را

که بازجو بنویسد زمان خاتمه را

به زور قرص مسکّن دوباره می خوابم

و باز می شنوم جیغ های «فاطمه» را

صداش «عر» زدن ِ «عین» توی سلّول است

«شکنجه»ی «شین»، روی ِ خطوط غمگینش

صدای سیلی اوّل به جرم چشم ِ ترش

صدای سیلی ِ دوّم برای تسکینش

که لخت می شود از عاشقانه هاش به تن

مکالمات شما ظاهراً شنود شده!

ترانه می خواند با لبان ِ جر خورده

که شعر می گوید با تنی کبود شده

به «قاف» می چسبی بوی نفت می گیری

کدام «قلّه»؟ کدام اوج؟ نسل سوخته ایم...

که جسممان خسته، له شده، پر از سوراخ

که روح را قبل از جسممان فروخته ایم!

به «عین» می چسبی ای «عروسک» غمگین!

به «قاف» می چسبم بوی نفت می گیرم

منم که خودکارم را به دست می گیرند

که می نویسم و آرام رام... می میرم!

مرا نجات بده از میانشان عشق ِ ...

مرا بگیر در آغوش خاک ها مرگ ِ ...

سپید می شوم از ترس و نور مهتابی

سیاه می شود از مغزهایشان برگه

به «عین» آویزانم به «قاف» آویزان

ناهارشان سیمرغ است با سُسِ آدم!

تو «شینِ» «شوق ِ» رهایی ِ لعنتی هستی

«شکنجه» می شوم امّا نمی رود یادم

بجنگ تا ته این قصّه قهرمانْ کوچولو!

برای باختن ِ در نبرد ِ بُرد شده!

صدای «فاطمه» می آید از اتاق بغل

صدای آدم ِ در چرخ گوشت، خرد شده

صداش هق هق فریاد در گلوی من است

صدای پوست سوراخ و تیزی میخ است

صداش قابل انکار نیست با کشتن

صدای گریه ی زن بر خطوط تاریخ است

بله! کم آوردم مثل گوشت از سیگار

تو ایستادی و از خون ترانه سر دادی

که اعتراف کنم از خودم پشیمانم

که اعتراف کنی: زنده باد آزادی!

به هیچ جا نرسیدم به جز در ِ زندان

کجاست آخر ِ این راه های پیچاپیچ

رسیدم آخر قصّه به قلّه ی «قاف»ات

سر ِ بریده ی سیمرغ بود و دیگر هیچ...

ترجمه کامل قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ به انگلستان ( Illegal Migration Act 2023) + لینک لجستلیشن

  قانون مهاجرت غیرقانونی ۲۰۲۳ بخش ۳۷ - سال ۲۰۲۳ یک قانون برای تعیین مقررات و ارتباطات مرتبط با حذف افرادی از پادشاهی متحد که به نقض کنترل مه...